احوال‌ ِ من 🤍

- تاحالا بهت گفتم که کِی عاشقش شدم؟
+ نه والا . شما مگه جز دلتنگی هم کار دیگه‌ای هم بلدین انجام بدین؟!
- میخوای بهت بگم؟
+ بگو بدونیم شما کِی عاشق ِ این شازده شدید؟
- زمانشو هیچوقت فراموش نمیکنم .
درست روز سه شنبه اول آبان ماه بود .
+ عههه ! تو هم که پاییز عاشق شدی!
- آره پاییز بود .
یادمه اون روز بارونم داشت میبارید .
+ به به ! چقدرم رمانتیک !
- فرداش خواستم برم بهش بگم که چقدر دوسش دارم . ولی دیر رسیدم .
+ چرا؟ مگه چیشده بود اونروز؟
- یادت نیست؟ بهت نگفتم؟
+ معلومه که نه . تو ماشأالله حرفاتو نسیه میگی!
- فرداش رفتم دَمِ خونه‌اش همسایشون
گفت نیستش . گفتم میدونین کجاست؟ آخه کار ِ واجب باهاش دارم .
همسایش یه نگاهی کرد بهم و گفت :
مگه خبر نداری ؟ امروز عقدکنونشه !
اینو که نگفت ، همونجا مُردَم .
میدونی اون روزم بارون داشت میابرید . امّا با این تفاوت که واسه اون برکت بود برای من ، نه !

#دیوانه‌ـیِ_سرگردان🚶🏽‍♀
#میم_عین❄️
#کپی_حرام🚫
دیدگاه ها (۴)

داستان‌ـَـم💙

غریبِ‌آشنا💙

تمام‌لحظات🌿✨

💊📼

فیلیکس: چیییییییییی؟؟؟؟( چشماش خون شد)ات: هی اروم باش همین ک...

پارت۹ویو یونگی: دیشب ساعت دو و نیم رسیدیم خونه، الان ساعت پن...

🖤مافیای من🖤

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط