ایدل مورد علاقم pt23(شرطی)
pt23
جـ.جیمین؟
بلند شدم
ا ت: جیمین! جیمین کمکم کن!(ترسیده)
جیمین: ا ت؟
بلند شدمو رفتم پشتش اون مزاحماهم دقیقا اونجا بودن
نفس نفس میزدم
اروم صحبت میکردم
ا ت: او.اونا اذیتم میکنن کـ.کمکم کن
_اون دختر ماله ماست
جیمین: واقعا!
جیمین: پس من میخرمش
*فروشی نیست ردش کن بیاد
جیمین: پس میگیرمش
_داری با بد کسی در میوفتی
جیمین رفت جلو با یه مشت زمین نشینش کرد
جیمین: فکر نمیکنم
*عوضی به چه جرعتی اینکارو کردی
محکم زد تو صورت جیمین که لبش پاره شد
جیمین گلوشو گرفت الانه که خفش کنه بدو بدو رفتم پیشش
ا ت: نه جیمین
*بـ...بزار...... برم
ا ت: ولش کن جیمین لطفا
به حرفم گوش دادو گلوشو ول کرد
هردوشون باهم رفتن
««««««
با دستمال داشتم خونِ لبشو میگرفتم
جیمین: تو اینجا چیکار میکنی؟
ا ت: خب
ا ت: من گم شدم
جیمین: چی؟
داشت گریم میگرفت
ا ت: اره رفته بودیم خرید حواسم پرت شد گمشون کردم هر چقدر گشتم نتونستم پیداشون کنم گوشیم خاموش شده بود *با اشک
ا ت: من یه احمقم*با اشک
یهو منو تو بغلش جا کرد دستشو رو سرم کشید
جیمین: نگران نباش خوبه که الان حالت خوبه
اروم از بغلش در اومدم
اشکامو با دستاش پاک کرد
جیمین: من پیشتم
یه لبخند زدم
ا ت: تو حالت خوبه؟
فکشو گرفت
جیمین: یکمی درد میکنه اما چیزه جدی ای نیست
جیمین: خیله خب بریم خونه چون شب شده همه ام منتظرن
ا ت: اوهوم
جیمین: و تا الانم کله اعضای بلک پینک سکته کردن
ا ت:*خنده
ا ت: حق با توعه*خنده
جیمین: بریم هتل اونجا همه چیزو روشن میکنیم
ا ت: اوهوم
بلند شدیم
««««
پیاده تو راه بودیم
سکوت بینمون بود
که من شکستمش
ا ت: عامم تو این وقته شب تو خیابون چیکار میکردی؟
جیمین: هیچی نپرس فقط خوب شد من بودم اگه نبودم معلوم نبود چه اتفاقی برات میوفته
ا ت: اوهوم
«««
بلاخره رسیدیم هتل
ا ت: هتل پاریس واقعا*خنده
جیمین: چیش خنده داره خیلیم عالیه ادم حس میکنه تو پاریسته
ا ت: اوهوم*خنده
سواره اسانسور شدیم رفتیم بالا
ا ت: طبقه چند؟
جیمین: 7
ا ت: اهان
بلاخره رسیدیم طبقه 7
یه راه رویه بزرگ با کلی اتاق بود پشته جیمین راه افتادم کارتشو زدو رو باز کرد
تهیونگ: بلاخره نوشیدنیامون اومد
ا ت: نوشیدنی*زیر لب
جیمین رفت داخل
جیمین: نوشیدنی نه ولی یکی دیگه اومده
یانگ: کی؟
رفتم داخل که یانگو با بقیه پسرا رو مبل نشستن
یانگ: ا ت*ذوق
ا ت: یانگ تو هم اینجایی؟*ذوق
ریدم بغلش حسابی فشارش دادم(گایز «پ» پریدنو جا گذاشتم:|)
ا ت: دلم برات تنگ شده بود
یانگ: منم
از بغلش در اومدم
جین: اینجا چیکار میکنی متعجبمون کردی
ا ت: خب داستانا داره ولی خب خوشحالم میبینمتون*لبخند
نامجون: ماهم خوشحالیم
جونگ کوک: میدونستم خواهره مینگ یوعی جیمین: اهان راستی مینگ یو کجاست؟
شوگا: گفت که میخواد بزه خواهرشو ببینه
ا ت: من؟
جیمین: وای حتما الان نگرانته فکر میکنه گم شدی
ا ت: زود باش بهش زنگ بزن
یانگ: چی شده هیچی
ویو جیمین
گوشیمو برداشتمو به مینگ یو زنگ زدم
(جیمین: الو داداش
مینگ یو: جیمین! جیمین خواهرم گم شده جنی میگه از وقتی داشتن خرید میکردن گم شده همه جارو گشتن پیداش نکردن اگه اتفاقی براش افتاده باشه چی؟
جیمین: اروم باش داداش ا ت اینجا پیشه ماست حالشم خوبه
مینگ یو: چی؟
جیمین: اره من پیداش کردم نگران نباش
مینگ یو: هوف پسر قلبم اومد تو دهنم
جیمین: نگران نباش بیا پیشه ما
مینگ یو: خیله خب
جیمین: من قط میکنم
مینگ یو: میبینمت
جیمین: میبینمت)
ا ت: چی شد؟
جیمین: نگران نباش الان میاد
ا ت: خوبه
جیمین: ولی عواقبه خوبی برات نداره فکر کنم
ا ت: میدونم
جی هوپ: غصه رو بیخیال حالاکه همه چی خوبه هوم؟
ا ت: اوهوم*لبخند
تهیونگ: خب ا ت شنیدم تو هم میای گرمی
ا ت: اره خب بلک پینکم دعوته
یانگ: جدا؟
ا ت: اوهوم
یانگ: کاش منم میتونستم بیام
ا ت: نگران نباش بعد از گرمی میتونیم ببینیمشون
یانگ: هوومم شاید*لبخند
صدای در اومد
ا ت: داداشه؟
جیمین: فکر کنم اره
جیمین درو باز کرد
مینگ یانگ: ا ت؟! خوبی؟
بدو بدو رفتم بغلش
ا ت: خوبم داداش عالیه عالیم
مینگ، یو: نگرانت شدم
ا ت: من حالم خوبه
اروم از بغلش در اومدم
به صورتم زل زده بود
مینگ یو: دلم برات تنگ شده بود
ا ت: منم همینطور داداش*لبخند
...
45lik
جـ.جیمین؟
بلند شدم
ا ت: جیمین! جیمین کمکم کن!(ترسیده)
جیمین: ا ت؟
بلند شدمو رفتم پشتش اون مزاحماهم دقیقا اونجا بودن
نفس نفس میزدم
اروم صحبت میکردم
ا ت: او.اونا اذیتم میکنن کـ.کمکم کن
_اون دختر ماله ماست
جیمین: واقعا!
جیمین: پس من میخرمش
*فروشی نیست ردش کن بیاد
جیمین: پس میگیرمش
_داری با بد کسی در میوفتی
جیمین رفت جلو با یه مشت زمین نشینش کرد
جیمین: فکر نمیکنم
*عوضی به چه جرعتی اینکارو کردی
محکم زد تو صورت جیمین که لبش پاره شد
جیمین گلوشو گرفت الانه که خفش کنه بدو بدو رفتم پیشش
ا ت: نه جیمین
*بـ...بزار...... برم
ا ت: ولش کن جیمین لطفا
به حرفم گوش دادو گلوشو ول کرد
هردوشون باهم رفتن
««««««
با دستمال داشتم خونِ لبشو میگرفتم
جیمین: تو اینجا چیکار میکنی؟
ا ت: خب
ا ت: من گم شدم
جیمین: چی؟
داشت گریم میگرفت
ا ت: اره رفته بودیم خرید حواسم پرت شد گمشون کردم هر چقدر گشتم نتونستم پیداشون کنم گوشیم خاموش شده بود *با اشک
ا ت: من یه احمقم*با اشک
یهو منو تو بغلش جا کرد دستشو رو سرم کشید
جیمین: نگران نباش خوبه که الان حالت خوبه
اروم از بغلش در اومدم
اشکامو با دستاش پاک کرد
جیمین: من پیشتم
یه لبخند زدم
ا ت: تو حالت خوبه؟
فکشو گرفت
جیمین: یکمی درد میکنه اما چیزه جدی ای نیست
جیمین: خیله خب بریم خونه چون شب شده همه ام منتظرن
ا ت: اوهوم
جیمین: و تا الانم کله اعضای بلک پینک سکته کردن
ا ت:*خنده
ا ت: حق با توعه*خنده
جیمین: بریم هتل اونجا همه چیزو روشن میکنیم
ا ت: اوهوم
بلند شدیم
««««
پیاده تو راه بودیم
سکوت بینمون بود
که من شکستمش
ا ت: عامم تو این وقته شب تو خیابون چیکار میکردی؟
جیمین: هیچی نپرس فقط خوب شد من بودم اگه نبودم معلوم نبود چه اتفاقی برات میوفته
ا ت: اوهوم
«««
بلاخره رسیدیم هتل
ا ت: هتل پاریس واقعا*خنده
جیمین: چیش خنده داره خیلیم عالیه ادم حس میکنه تو پاریسته
ا ت: اوهوم*خنده
سواره اسانسور شدیم رفتیم بالا
ا ت: طبقه چند؟
جیمین: 7
ا ت: اهان
بلاخره رسیدیم طبقه 7
یه راه رویه بزرگ با کلی اتاق بود پشته جیمین راه افتادم کارتشو زدو رو باز کرد
تهیونگ: بلاخره نوشیدنیامون اومد
ا ت: نوشیدنی*زیر لب
جیمین رفت داخل
جیمین: نوشیدنی نه ولی یکی دیگه اومده
یانگ: کی؟
رفتم داخل که یانگو با بقیه پسرا رو مبل نشستن
یانگ: ا ت*ذوق
ا ت: یانگ تو هم اینجایی؟*ذوق
ریدم بغلش حسابی فشارش دادم(گایز «پ» پریدنو جا گذاشتم:|)
ا ت: دلم برات تنگ شده بود
یانگ: منم
از بغلش در اومدم
جین: اینجا چیکار میکنی متعجبمون کردی
ا ت: خب داستانا داره ولی خب خوشحالم میبینمتون*لبخند
نامجون: ماهم خوشحالیم
جونگ کوک: میدونستم خواهره مینگ یوعی جیمین: اهان راستی مینگ یو کجاست؟
شوگا: گفت که میخواد بزه خواهرشو ببینه
ا ت: من؟
جیمین: وای حتما الان نگرانته فکر میکنه گم شدی
ا ت: زود باش بهش زنگ بزن
یانگ: چی شده هیچی
ویو جیمین
گوشیمو برداشتمو به مینگ یو زنگ زدم
(جیمین: الو داداش
مینگ یو: جیمین! جیمین خواهرم گم شده جنی میگه از وقتی داشتن خرید میکردن گم شده همه جارو گشتن پیداش نکردن اگه اتفاقی براش افتاده باشه چی؟
جیمین: اروم باش داداش ا ت اینجا پیشه ماست حالشم خوبه
مینگ یو: چی؟
جیمین: اره من پیداش کردم نگران نباش
مینگ یو: هوف پسر قلبم اومد تو دهنم
جیمین: نگران نباش بیا پیشه ما
مینگ یو: خیله خب
جیمین: من قط میکنم
مینگ یو: میبینمت
جیمین: میبینمت)
ا ت: چی شد؟
جیمین: نگران نباش الان میاد
ا ت: خوبه
جیمین: ولی عواقبه خوبی برات نداره فکر کنم
ا ت: میدونم
جی هوپ: غصه رو بیخیال حالاکه همه چی خوبه هوم؟
ا ت: اوهوم*لبخند
تهیونگ: خب ا ت شنیدم تو هم میای گرمی
ا ت: اره خب بلک پینکم دعوته
یانگ: جدا؟
ا ت: اوهوم
یانگ: کاش منم میتونستم بیام
ا ت: نگران نباش بعد از گرمی میتونیم ببینیمشون
یانگ: هوومم شاید*لبخند
صدای در اومد
ا ت: داداشه؟
جیمین: فکر کنم اره
جیمین درو باز کرد
مینگ یانگ: ا ت؟! خوبی؟
بدو بدو رفتم بغلش
ا ت: خوبم داداش عالیه عالیم
مینگ، یو: نگرانت شدم
ا ت: من حالم خوبه
اروم از بغلش در اومدم
به صورتم زل زده بود
مینگ یو: دلم برات تنگ شده بود
ا ت: منم همینطور داداش*لبخند
...
45lik
۴۰۶.۲k
۱۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.