♡pt: ♡⁷ ②
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«زنگ در به صدا دراومد»
خدمتکار: ارباب اربابببب«داد»
تهیونگ: کیه«داد»
خدمتکار: پسرعموتون«داد»
«با گفتن این کلمه همه پسرا خشکشون زد»
ا/ت: پسر عموت کیه؟!
«بدون اینکه جواب ا/ت رو بده با پسرا بلند شدن رفتن دم در»
ا/ت ویو:
کجا رفتن پسر عموش کیه؟
منم برم دنبالشون؟!
اره میرم
پاروچین پاروچین رفتم پیششون که تا پسرا پسر عموی تهیونگ رو دیدن
همشون و حتا تهیونگ واسش تعظیم کردن
چرا انقدر باهاش خوبن نکنه ادم خطرناکیه
چوی: تو نمخای خودتو معرفی کنی؟
ا/ت: م... من؟
چوی: اره
چوی: بیا خدمتکار پالتوم
خدمتکار: بله چشم
چوی: اینام واسم بذار تو اتاقم
خدمتکار: چشم
چوی: خب منتظرم ها ولی جوابی نشنیدم
«تهیونگ با علامت به ا/ت فهموند باید بگه»
ا/ت: عاا من ا/ت هستم و شما؟
چوی: چوی هستم خوشبختم
چوی: بارداری؟
ا/ت: بله
چوی: که اینطور از کدومشون؟
ا/ت: بله؟
چوی: حرفو یه بار میگن!
ا/ت: از تهیونگ چطور؟
چوی: از این هههه«خنده توهین داری کرد»
«تهیونگ از حرص داشت پوست لبشو میکند»
ا/ت ویو:
چرا اینا تا اینو دیدن انقدر بی قدرت شدن نکنه کسیه که از اینا بالا تره؟
چوی: خب عروس خانم واسمون قهوه بگو بیارن!
ا/ت: ب.. باش
«چوی رفتو روی مبل نشست»
تهیونگ: فا* ک الان وقت اومدن تو یکی بود اخههههههه «دستشو محکم کوبید تو دیوار»
ا/ت: تهیونگ این کیه؟
تهیونگ: ا/ت دخالت نکن فقط باهاش زیاد گرم نگیر
ا/ت: ب.. باش
پسرا: خب بریم بشینیم؟
تهیونگ: بریمم ا/ت برو بگو واسش قهوه بیارن
ا/ت: باشه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارت بعد عکس چوی رو واستون میذارم🙂
«زنگ در به صدا دراومد»
خدمتکار: ارباب اربابببب«داد»
تهیونگ: کیه«داد»
خدمتکار: پسرعموتون«داد»
«با گفتن این کلمه همه پسرا خشکشون زد»
ا/ت: پسر عموت کیه؟!
«بدون اینکه جواب ا/ت رو بده با پسرا بلند شدن رفتن دم در»
ا/ت ویو:
کجا رفتن پسر عموش کیه؟
منم برم دنبالشون؟!
اره میرم
پاروچین پاروچین رفتم پیششون که تا پسرا پسر عموی تهیونگ رو دیدن
همشون و حتا تهیونگ واسش تعظیم کردن
چرا انقدر باهاش خوبن نکنه ادم خطرناکیه
چوی: تو نمخای خودتو معرفی کنی؟
ا/ت: م... من؟
چوی: اره
چوی: بیا خدمتکار پالتوم
خدمتکار: بله چشم
چوی: اینام واسم بذار تو اتاقم
خدمتکار: چشم
چوی: خب منتظرم ها ولی جوابی نشنیدم
«تهیونگ با علامت به ا/ت فهموند باید بگه»
ا/ت: عاا من ا/ت هستم و شما؟
چوی: چوی هستم خوشبختم
چوی: بارداری؟
ا/ت: بله
چوی: که اینطور از کدومشون؟
ا/ت: بله؟
چوی: حرفو یه بار میگن!
ا/ت: از تهیونگ چطور؟
چوی: از این هههه«خنده توهین داری کرد»
«تهیونگ از حرص داشت پوست لبشو میکند»
ا/ت ویو:
چرا اینا تا اینو دیدن انقدر بی قدرت شدن نکنه کسیه که از اینا بالا تره؟
چوی: خب عروس خانم واسمون قهوه بگو بیارن!
ا/ت: ب.. باش
«چوی رفتو روی مبل نشست»
تهیونگ: فا* ک الان وقت اومدن تو یکی بود اخههههههه «دستشو محکم کوبید تو دیوار»
ا/ت: تهیونگ این کیه؟
تهیونگ: ا/ت دخالت نکن فقط باهاش زیاد گرم نگیر
ا/ت: ب.. باش
پسرا: خب بریم بشینیم؟
تهیونگ: بریمم ا/ت برو بگو واسش قهوه بیارن
ا/ت: باشه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارت بعد عکس چوی رو واستون میذارم🙂
۳۲.۶k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.