دو ساعت بعد

¹¹

دو ساعت بعد
مطب آقای چوی(مطب تو بیمارستانه) بودم از استرس دست و پام میلرزید نوبت به من رسید رفتم داخل
ا/ت: آقای چوی
کوک: خانم کیم
ا/ت: تو اینجا چیکار میکنی؟
کوک: آقای چوی نگفت؟ رفته ماموریت خارج از کشور
ا/ت: خب تو اینجا چیکار میکنی؟
کوک: من؟ خب اقای چوی گفت اینجا باشم نگران نباش من نمیگم از اقای چوی بهترم ولی کمتر از او هم نیستم من دکتر خوبیم
ا/ت: نه ممنون من میرم وقتی آقای چوی اومد یه نوبت میگیرم
کوک: خودت خوب میدونی اقای چوی هر شش ماه شش ماه وقت میده میخوای بری شش ماه دیگه بیای
ا/ت: ولی تو نمیدونی مشکل من چیه
کوک: خب بگو
ا/ت: برای شش ماه پیش نیست من هرسال باید معاینه بشم و دکترم آقای چوی و فقط او این راز رو میدونه
کوک: نترس من به کسی نمیگم شاید بتونم کمکت کنم
ا/ت: به هرکی بگم به تو یکی نمیتونم
کوک: چرا؟
ا/ت: هیچی فراموشش کن
دستمو گرفت
کوک: بهم اعتماد کن
ا/ت: نمیتونم
در رو باز کردم و رفتم بیرون و زنگ زدم به آقای چوی
ا/ت: الو
چوی: سلام خانم کیم
ا/ت: آقای چوی یک سال گذشته امروز روز معاینه هست
چوی: ای وای متاسفم بهت نگفتم من ماموریتم برو پیش جونگکوک نگران نباش جونگکوک دکتر خیلی خوبیه
ا/ت: آقای چوی من میتونم منتظر شما بمونم
چوی: من شاید تا دوماه دیگه اینجا باشم برو بهش اعتماد کن
ا/ت: چشم ممنون
قطع کردم
دوباره برگشتم
کوک: چرا دوباره اومدی گفتم بیمار بعدی بیاد
ا/ت: بیمار بعدی؟اهمم من ازش اجازه گرفتم گفتم میتونم بیام قبول کرد
کوک: خب باشه بیا روی اون تخت بخواب
ا/ت: باشه

چند دقیقه بعد
کوک: مشکل تو از مغزته فکر کنم
ا/ت: چرا؟
کوک: خودت دکتری، فکر میکنی من میتونم روی لباس معاینت کنم
ا/ت: اها ببخشید فراموش کردم تو با همه ی مریض هات اینجوری رفتار میکنی
کوک: نه فقط تو
دکمه های لباسم رو باز کردم
ا/ت: خوبه؟
کوک: آره این زخم؟
ا/ت: میشه سوال نپرسی یه اتفاق تلخ بود آقای چوی بهم گفت که احتمال بچه دار شدند خیلی پایینه یعنی میتونم بچه دار شم اما فکر نکنم سالم بدنیا بیاد
کوک: نگفت شاید به مرور زمان بهتر بشی
ا/ت: آره گفت ولی این برای ۷ساله پیش
کوک: چشمات رو ببند و آروم باش
ا/ت: 😷

یک ساعت بعد
کوک: تمام شد چشمات رو باز کن
ا/ت: 😶
کوک: لباستو بپوش بیا بشین بهت میگم
ا/ت: باشه
کوک: ببین ا/ت خودت دکتری پس میفهمی من چی میگم خوب گوش بده
ا/ت: بگو
کوک: اول آروم باش بیا اشکات رو پاککن عمل شدی قبلا درسته؟
ا/ت: اره
کوک: این زخم روی شکمت دیگه مثل قبل نیست حق با آقای چوی بوده با مرور زمان بهتر شدی من نمیتونم بگم که تو نمیتونی بچه دار شی و بچه دار نشو من بهت میگم
ببین احتمالش پنجاه پنجاه ست که بچت سالم باشه پس بچه دار شو و آزمایش انجام بده نگران هیچی هم نباش

#فیک
#سناریو
دیدگاه ها (۱۰)

¹²ا/ت: نمیتونم باور کنم کوک: چرا؟ بهت گفتم که بهم اعتماد کن ...

¹³اجوما: جانم چیشده؟ کوک: کلید اتاق جی هون رو داری؟ اجوما: آ...

¹⁰دو ساعت بعد ا/ت: خب تمام شد اینم از اتاق جی هون میخواستم ا...

⁹ا/ت: خوشبختمجونگ وو: منم همینطور ا/ت جون میتونم شمارت داشته...

⁵⁵ا/ت: چی میخوای؟ کوک: اومدم یونجو رو ببینم ا/ت: اینجارو از ...

⁴¹یک ماه بعد ا/ت ا/ت: جونگکوک کوک: جان ا/ت: من تو این برگه ل...

³⁷فردا شبنویسندهجونگکوک که دستش کاملاً بسته شده بود، آماده ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط