ات نمیتونم باور کنم

¹²

ا/ت: نمیتونم باور کنم
کوک: چرا؟ بهت گفتم که بهم اعتماد کن وقتی بچه دار شدی خودم دکترت میشم
ا/ت: تو؟
کوک: آره من کمکت میکنم قصد بچه دار شدن رو داری؟
ا/ت: نه هنوز خیلی زوده
کوک: حواست به سنت باشه نزدیک ۳۰سال هستی
ا/ت: خب زوده من تصمیمیش رو نگرفتم
کوک: صبر کن اصلا تو دوست پسر داری؟
ا/ت: بله؟
کوک: وقتی نداری چرا تو فکر بچه دار شدن هستی برو
ا/ت: نگران نباش قبل از ۳۰سالگی بچه دار میشم و دکتر خودت هستی
کوک: چشم برو دیگه
ا/ت: ممنون خدافظ
رفتم بیرون
هایون: ا/ت
ا/ت: تو اینجا چیکار میکنی؟
هایون: عزیزم نگرانت بودم
ا/ت: دیگه میتونم وارد رابطه بشم
هایون: چرا چیشده؟
ا/ت: خیلی خوشحالم جونگکوک گفت که میتونم بچه دار بشم
هایون: صبر کن ببینم تو دکترت اقای چوی نبود
ا/ت: اقای چوی گفت شاید تا دو ماه دیگه نباشه ولی هایون تو مطمئنی چیزی به جونگکوک نگفتی؟
هایون: چی بگم مثلا؟
ا/ت: اومم که زخمم بخاطر او بوده
هایون: نه من دیوونم این رو بگم
ا/ت: حالا نمیدونم من برم دیگه
هایون: کجا؟
ا/ت: برم دوست پسر پیدا کنم
هایون: دیوونه مراقب خودت باش
ا/ت: خدافظ
هایون: خدافظ

شب
رفتم خونه جونگکوک
ا/ت: اجوما من اومدم
اجوما: اومدی دخترم
ا/ت: جی هون کجاست؟
اجوما: تو اتاقشه
ا/ت: من میرم اتاقش
اجوما: جونگکوک هم الان میاد
رفتم اتاق جی هون
ا/ت: سلام
صدام رو نمیشنید
ا/ت: آقای جئون
یه نگاهی به من کرد و لبخندی زد
جی هون: اومدی عزیزم
ا/ت: چی؟
جی هون: خیلی منتظرت بودم
ا/ت: خوبی؟
جی هون: دلت برام تنگ نشده بود
ا/ت: جی هون استراحت کن من میرم بیرون
رفتم سمت در و اومد درو قفل کرد
ا/ت: جی هون داری من رو میترسونی
جی هون: لیا قشنگم
ا/ت: من لیا نیستم من ا/تم
اومد نزدیکم و بغلم کرد
ا/ت: جی هون جی هون
و بعد ازم جدا شد و یه نگاهی بهم کرد و خواست صورتشو به صورتم نزدیک کنه
ا/ت: جیهونننن

کوک
کوک: اجوما ا/ت اومده
اجوما: بله تو اتاق جی هون
رفتم اتاق جی هون درو باز کردم در قفل بود
چی چرا در قفله
ا/ت: جی هون
کوک: ا/ت داخلی؟
ا/ت: کمکک
کوک: چیشده؟
ا/ت: جونگکوک کمکم کن
کوک: اجوما اجوما...

#فیک
#سناریو
دیدگاه ها (۲۸)

¹³اجوما: جانم چیشده؟ کوک: کلید اتاق جی هون رو داری؟ اجوما: آ...

¹⁴ یک ساعت بعد کوک: عزیزم این همسر اول پدرمه خانم بزرگ ا/ت:س...

¹¹دو ساعت بعدمطب آقای چوی(مطب تو بیمارستانه) بودم از استرس د...

¹⁰دو ساعت بعد ا/ت: خب تمام شد اینم از اتاق جی هون میخواستم ا...

⁴⁶چند ساعت بعدجی هون: کجا میری؟ کوک: خونه خودمجی هون: خونه خ...

³⁹جشن تولد یونجو در اوج خود بود. یونجو بازیگوشانه مشغول خزید...

⁴⁵یک ساعت بعدخیلی ترافیک بود رسیدم فرودگاه کوک: خانم👩🏼‍✈️: ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط