~mission complete 🍷🖤~
~mission complete 🍷🖤~
PART:4
.
آروم توی بالکن رفت و از اونجا پایین اومد
بدون هیچ مکثی سریع به سمت در پشتی رفت و سوار فراری ای که جلوش بود شد
&اوردیش ؟
+کم زر بزن و حرکت کن
~چند مین بعد~
_بده ببینم
یونگی باکس رو محکم از دستش کشید و درش رو باز کرد که با دیدن مدارکی که میخواست پوزخندی زد
_میدونستم میشه بهت اعتماد کرد
+شکی درش نبود
_از خود راضی
+نظر لطفتونه،من میرم اتاقم به اندازه ی کافی اینجا موندم
لارا پشتش رو به اعضای باند کرد و به سمت در اتاق رفت ولی نگاه شوگا یه لحظه ازش نگذشت!
همونطور به دختر نگاه میکرد که متوجه ی دست خون*یش شد
و این اونو نگران کرد
_لارا صبر کن!
لارا بدون هیچ حالت صورت خاصی برگشت و به رییسش نگاه کرد
_دستت
شوگا سریع پیشش رفت و دست لارا رو گرفت
که با دیدن خراش خیلی عمیقی که روی بازوش افتاده بود اعصابش خورد شد
+چیز خاصی نیست وقتی از بالکن اومدم پایین به یه درخت خار دار خورد
_یعنی چی چیز خاصی نیست بیا بشین ببینم
+کار دارم
این بیخیالی لارا باعث شد شوگا بیشتر عصبانی بشه و کنترلش رو از دست بده
برای همین بلند سرش داد زد
_گمشو بشین ببینم
کسی جرعت نداشت با لارا بلند صحبت کنه و همیشه یه بلایی سرش میومد
اینکه کسی که الان سرش داد زد دلیلی برای اینکه لارا خودشو کنترل کنه نبود ولی به هرحال نمیخواست آسیبی بهش بزنه
+هوی حرف دهنتو بفهم و به من دستور نده
لارا دستش رو محکم از دست رییسش کشید و محکم به سمت در رفت ولی این دفعه واقعا از در خارج شد
نگاه بقیه هنوز روی شوگا بود
ولی الان تنها چیزی که براش مهم بود دختری بود که چند دقیقه پیش رو به روش با روی خیلی زیاد صحبت میکرد
پس بدون هیچ فکری به سمت اتاق لارا رفت و نگران در زد ولی اون همچنان غرور خودش رو نمیخواست پیش لارا از دست بده
_دارم میام تو
دید که لارا روی تخت نشسته و دستش رو با یه پارچه بسته
+اجازه خوب چیزیه
_برام مهم نیست
_ببینم دستت درد داره؟می دونی که نباید با یه پارچه فقط ببندیش
+هه منم برام مهم نیست الانم از اتاقم برو بیرون
_عمارت منه هرجا بخوام میمونم
یونگی رفت و جعبه ی کمک های اولیه رو اورده و دست لارا رو بست
#فیکشن #فیک #بی_تی_اس #شوگا #مین_یونگی #لارا
#fiction #fake #bts #suga #min_yongi #lara
PART:4
.
آروم توی بالکن رفت و از اونجا پایین اومد
بدون هیچ مکثی سریع به سمت در پشتی رفت و سوار فراری ای که جلوش بود شد
&اوردیش ؟
+کم زر بزن و حرکت کن
~چند مین بعد~
_بده ببینم
یونگی باکس رو محکم از دستش کشید و درش رو باز کرد که با دیدن مدارکی که میخواست پوزخندی زد
_میدونستم میشه بهت اعتماد کرد
+شکی درش نبود
_از خود راضی
+نظر لطفتونه،من میرم اتاقم به اندازه ی کافی اینجا موندم
لارا پشتش رو به اعضای باند کرد و به سمت در اتاق رفت ولی نگاه شوگا یه لحظه ازش نگذشت!
همونطور به دختر نگاه میکرد که متوجه ی دست خون*یش شد
و این اونو نگران کرد
_لارا صبر کن!
لارا بدون هیچ حالت صورت خاصی برگشت و به رییسش نگاه کرد
_دستت
شوگا سریع پیشش رفت و دست لارا رو گرفت
که با دیدن خراش خیلی عمیقی که روی بازوش افتاده بود اعصابش خورد شد
+چیز خاصی نیست وقتی از بالکن اومدم پایین به یه درخت خار دار خورد
_یعنی چی چیز خاصی نیست بیا بشین ببینم
+کار دارم
این بیخیالی لارا باعث شد شوگا بیشتر عصبانی بشه و کنترلش رو از دست بده
برای همین بلند سرش داد زد
_گمشو بشین ببینم
کسی جرعت نداشت با لارا بلند صحبت کنه و همیشه یه بلایی سرش میومد
اینکه کسی که الان سرش داد زد دلیلی برای اینکه لارا خودشو کنترل کنه نبود ولی به هرحال نمیخواست آسیبی بهش بزنه
+هوی حرف دهنتو بفهم و به من دستور نده
لارا دستش رو محکم از دست رییسش کشید و محکم به سمت در رفت ولی این دفعه واقعا از در خارج شد
نگاه بقیه هنوز روی شوگا بود
ولی الان تنها چیزی که براش مهم بود دختری بود که چند دقیقه پیش رو به روش با روی خیلی زیاد صحبت میکرد
پس بدون هیچ فکری به سمت اتاق لارا رفت و نگران در زد ولی اون همچنان غرور خودش رو نمیخواست پیش لارا از دست بده
_دارم میام تو
دید که لارا روی تخت نشسته و دستش رو با یه پارچه بسته
+اجازه خوب چیزیه
_برام مهم نیست
_ببینم دستت درد داره؟می دونی که نباید با یه پارچه فقط ببندیش
+هه منم برام مهم نیست الانم از اتاقم برو بیرون
_عمارت منه هرجا بخوام میمونم
یونگی رفت و جعبه ی کمک های اولیه رو اورده و دست لارا رو بست
#فیکشن #فیک #بی_تی_اس #شوگا #مین_یونگی #لارا
#fiction #fake #bts #suga #min_yongi #lara
۳.۱k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.