چند پارتیه غمگین از جین
چند پارتیه غمگین از جین
تهدید و مرگ باهم فرقی ندارن
×میگم ستاره ها زیادی روشن نیستن؟
# آره خیلی
×مامانم که زنده بود میگفت وقتی یه آدم میمیره یه ستاره به یادش به آسمون اضافه میشه ولی هیچکس جز عزیزانش فرقشو با بقیه نمیفهمن الان مامانمم یه نماد داره من حس میکنم اون ستارست(با دستش نشون داد)
# مامانت همیشه داره نگاهت میکنه اینو مطمئنم
×تو میفهمی ستاره ی من کدومه مگه نه؟میفهمی دیگه آره؟
#ات میشه دیگه دربارش حرف نزنی؟نمیتونم حتی تصور کنم
×خیله خب
**فردا توی مطب دکتر**
دک:آهای کیم ما هیچ امیدی نداریم ولی بازم تلاشمونو میکنیم الان ببریدش و موهاشو بزنین
# ممنون دکتر
ویو ات:با جین رفتیم خونه قرار شد خودش موهامو بزنه موهام خیلی بلند بود حدودا تا زانوم نمیخواستم بزنمشون واسه ی همینم بغض داشتم نشستم روی صندلی که جین شروع کرد و یه تیکشو کند همون موقع بود که بغضم به گریه تبدیل شد
# هی گریه نکن منو نگاه کن (میخواست موهای خودشو هم بزنه)
ویو ات:تا ماشینو به سمت خودش برد تیغی که نزدیک دستم بود و برداشتمو گفتم
×بخدا اگه یه تار اون موهاتو بکنی رگمو میزنم
# پس گریه نکن
×سعی میکنم
**جین تمام موهای اتو زد ولی اون مدت چشماشو بسته بود وقتی که تموم شد چشماشو باز کرد**
# تادا...میبینی چقد خوب کارمو بلدم؟
×(گریه)من آلان چطوری با این موها برم بیرون
# فکر اینشو هم کردم(یه کلاه گیس از تو دستش برداشتو به ات داد)
×بلنده ولی به پای موهای خودم نمیرسه
**خلاصه شیمی درمانی شروع شد ات هرشب سردرد داشت به خاطر شیمی درمانی ولی خب اینا تاثیری داره؟**
تهدید و مرگ باهم فرقی ندارن
×میگم ستاره ها زیادی روشن نیستن؟
# آره خیلی
×مامانم که زنده بود میگفت وقتی یه آدم میمیره یه ستاره به یادش به آسمون اضافه میشه ولی هیچکس جز عزیزانش فرقشو با بقیه نمیفهمن الان مامانمم یه نماد داره من حس میکنم اون ستارست(با دستش نشون داد)
# مامانت همیشه داره نگاهت میکنه اینو مطمئنم
×تو میفهمی ستاره ی من کدومه مگه نه؟میفهمی دیگه آره؟
#ات میشه دیگه دربارش حرف نزنی؟نمیتونم حتی تصور کنم
×خیله خب
**فردا توی مطب دکتر**
دک:آهای کیم ما هیچ امیدی نداریم ولی بازم تلاشمونو میکنیم الان ببریدش و موهاشو بزنین
# ممنون دکتر
ویو ات:با جین رفتیم خونه قرار شد خودش موهامو بزنه موهام خیلی بلند بود حدودا تا زانوم نمیخواستم بزنمشون واسه ی همینم بغض داشتم نشستم روی صندلی که جین شروع کرد و یه تیکشو کند همون موقع بود که بغضم به گریه تبدیل شد
# هی گریه نکن منو نگاه کن (میخواست موهای خودشو هم بزنه)
ویو ات:تا ماشینو به سمت خودش برد تیغی که نزدیک دستم بود و برداشتمو گفتم
×بخدا اگه یه تار اون موهاتو بکنی رگمو میزنم
# پس گریه نکن
×سعی میکنم
**جین تمام موهای اتو زد ولی اون مدت چشماشو بسته بود وقتی که تموم شد چشماشو باز کرد**
# تادا...میبینی چقد خوب کارمو بلدم؟
×(گریه)من آلان چطوری با این موها برم بیرون
# فکر اینشو هم کردم(یه کلاه گیس از تو دستش برداشتو به ات داد)
×بلنده ولی به پای موهای خودم نمیرسه
**خلاصه شیمی درمانی شروع شد ات هرشب سردرد داشت به خاطر شیمی درمانی ولی خب اینا تاثیری داره؟**
۳.۰k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.