همیشه چیزی برای دوست داشتن باقی مانده است
#سهم_من_از_تو
پارت ۱۳
جونگ کوک بعد مدت های زیاد پرس و جو تونست ادرس خونه ی دختر کوچک را پیدا کند چون برادرش هم به یک تیمارستان دیگر منتقل شده بود
جونگ کوک فهمیده بود که به ا.ت علاقه مند شده و اما شک در این داشت که ایا در قلب ا.ت پذیرفته میشود؟
به دست گل داخل دست هایش نگاهی انداخت بی نقص به نظر میرسید
جونگ کوک : مسیح کمکم کن من تاحالا عاشق نشدم اون دختر ۱۰ سال از من کوچکتره .......
پسر با تردید و استرس زنگ در را فشرد و پس از چند ثانیه در به صدا درامد و باز شد پسر وارد ان خونه ی ویلایی با صفا شد و دختر وارد حیاط شد چشم هایش پر اشک بود و صورتش متعجب جونگ کوک با قدم هایی تند و مضطرب به سمت دختر کوچک رفت و او را سفت در اغوش کشید ......
پارت ۱۳
جونگ کوک بعد مدت های زیاد پرس و جو تونست ادرس خونه ی دختر کوچک را پیدا کند چون برادرش هم به یک تیمارستان دیگر منتقل شده بود
جونگ کوک فهمیده بود که به ا.ت علاقه مند شده و اما شک در این داشت که ایا در قلب ا.ت پذیرفته میشود؟
به دست گل داخل دست هایش نگاهی انداخت بی نقص به نظر میرسید
جونگ کوک : مسیح کمکم کن من تاحالا عاشق نشدم اون دختر ۱۰ سال از من کوچکتره .......
پسر با تردید و استرس زنگ در را فشرد و پس از چند ثانیه در به صدا درامد و باز شد پسر وارد ان خونه ی ویلایی با صفا شد و دختر وارد حیاط شد چشم هایش پر اشک بود و صورتش متعجب جونگ کوک با قدم هایی تند و مضطرب به سمت دختر کوچک رفت و او را سفت در اغوش کشید ......
۳.۳k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.