تا وقتی کسی دوست دارد مهم نیست کی هستی یا چه شکلی
#سهم_من_از_تو
پارت ۱۲
از نظر دختر همه چیز تمام شده بود برادرش کل ماجرا رو فهمیده بود که هر وقت ا.ت غیبش میزد پیش اون قاتل روانی میرفت
ولی قلب دختر کوچک هنوز هم باور نمیکرد که از الهه ی پرستیدنی اش کتک های بسیاری بخورد ......
( فلش بک )
ا.ت روبه روی اتاق ایستاده بود جرعتش را جمع کرده بود و وارد اتاق شد جونگ کوک روبه پنجره ایستاده بود و زاوییه جذابی از خودش نمایان کرده بود
جونگ کوک : ا.ت مگه نگفتم دیگه اینجا پیدات نشه ؟
ا.ت با صدای اروم با کوک بحث میکرد و پسر بزرگتر سعی در کنترل خودش را داشت اما ا.ت انگار زیاد روی خواسته ی خودش پا فشاری کرده بود که باعث شد پسر بزرگ .......
جونگ کوک : دختره ی سیریش عوضی
جونگ کوک به دختر کوچک حمله کرد و تا توان داشت اورا کتک زد و اگر اون پرستار جوان نبود معلوم نبود که ا.ت باز هم میتوانست الهه ی پرستیدنی اش را ببیند یا نه
پایان فلش بک
چانیول : ا.ت دختره ی احمق چی پیش خودت فکر کرده بودی ؟ موقع هایی که حواسم یهت نبود میرفتی پیش جعون ؟
دختر اشک در چشمهایش جمع شده بود چجوری باید به اون قلب نفهمش حالی میکرد اون از الهه ی پرستیدنیش کتک خورده ؟
درسته ا.ت عاشق شده بود و نمیخواست باور کند
..................................................
۴ روز بعد
دکتر لی مدیر تیمارستان : اقای جعون واقعا خوشحالم که شما بیگناه بودین و هیچ مشکل روانی ای نداشتین این هم برگه ی سلامت شما امیدوارم هیچوقت پاتون به اینجا باز نشه
جونگ کوک : متشکرم
حالا تموم خانواده ی جعون که فهمیده بودند جونگ کوک بیگناه تر از واژه ی بیگناه است شرمسار بودند مخصوصا مادرش سوجین
هیچکس باورش نمیشد جونگ سوک برادر دوقلو ی جونگ کوک قاتل واقعیه شهر سعول باشد هر چند که جونگ سوک به دست افراد مافیا در فوریه ی پارسال کشته شد
..............
حالا تموم روزا برای پسر بزرگ مانند جهنم میگذشت از رفتار احمقانه اش با ان دختر پاکدل شرمسار و پشیمان بود ولی پشیمانی سودی داشت ؟؟؟
بلاخره بعد گذشت یک ماه تونست ...
پارت ۱۲
از نظر دختر همه چیز تمام شده بود برادرش کل ماجرا رو فهمیده بود که هر وقت ا.ت غیبش میزد پیش اون قاتل روانی میرفت
ولی قلب دختر کوچک هنوز هم باور نمیکرد که از الهه ی پرستیدنی اش کتک های بسیاری بخورد ......
( فلش بک )
ا.ت روبه روی اتاق ایستاده بود جرعتش را جمع کرده بود و وارد اتاق شد جونگ کوک روبه پنجره ایستاده بود و زاوییه جذابی از خودش نمایان کرده بود
جونگ کوک : ا.ت مگه نگفتم دیگه اینجا پیدات نشه ؟
ا.ت با صدای اروم با کوک بحث میکرد و پسر بزرگتر سعی در کنترل خودش را داشت اما ا.ت انگار زیاد روی خواسته ی خودش پا فشاری کرده بود که باعث شد پسر بزرگ .......
جونگ کوک : دختره ی سیریش عوضی
جونگ کوک به دختر کوچک حمله کرد و تا توان داشت اورا کتک زد و اگر اون پرستار جوان نبود معلوم نبود که ا.ت باز هم میتوانست الهه ی پرستیدنی اش را ببیند یا نه
پایان فلش بک
چانیول : ا.ت دختره ی احمق چی پیش خودت فکر کرده بودی ؟ موقع هایی که حواسم یهت نبود میرفتی پیش جعون ؟
دختر اشک در چشمهایش جمع شده بود چجوری باید به اون قلب نفهمش حالی میکرد اون از الهه ی پرستیدنیش کتک خورده ؟
درسته ا.ت عاشق شده بود و نمیخواست باور کند
..................................................
۴ روز بعد
دکتر لی مدیر تیمارستان : اقای جعون واقعا خوشحالم که شما بیگناه بودین و هیچ مشکل روانی ای نداشتین این هم برگه ی سلامت شما امیدوارم هیچوقت پاتون به اینجا باز نشه
جونگ کوک : متشکرم
حالا تموم خانواده ی جعون که فهمیده بودند جونگ کوک بیگناه تر از واژه ی بیگناه است شرمسار بودند مخصوصا مادرش سوجین
هیچکس باورش نمیشد جونگ سوک برادر دوقلو ی جونگ کوک قاتل واقعیه شهر سعول باشد هر چند که جونگ سوک به دست افراد مافیا در فوریه ی پارسال کشته شد
..............
حالا تموم روزا برای پسر بزرگ مانند جهنم میگذشت از رفتار احمقانه اش با ان دختر پاکدل شرمسار و پشیمان بود ولی پشیمانی سودی داشت ؟؟؟
بلاخره بعد گذشت یک ماه تونست ...
۵.۱k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.