پارت چهارم فیک مافیای جذاب من :
پارت چهارم فیک مافیای جذاب من :
-ات میخوام یه چیزی بگم
+چی شده ؟
-دوست.......دخترم میشی ؟
+چ....چی؟
آخه من تو رو نمیشناسم
-قول میدم بهت زور نگم تو در واقع اولین انسانی هستی که من پیشش اینقدر مهربونم و اینو فهمیدم که واقعا عاشقتم
+من تا حالا توی رابطه ای نبودم و هنوز دخترم و قصد ندارم دختریم رو از دست بدم
-کاری باهات ندارم با هم رابطه برقرار نمیکنیم
تا وقتی که خودت بخوای
+باشه
-راستش منم توی رابطه ای نبودم
+خب خوبه که من دوست دارم با کسی ازدواج کنم که تا حالا تو رابطه ای نبوده
-میخوای باهام ازدواج کنی؟
+چی....خب اگه اوکی شیم آره
-وای خیلی خوشحال شدم
+خب بیا آشنا شیم با هم
-اوکی
(شروع کردن از زندگی شخصی خودشون گفتن و تهیونگ اول اینکارو کرد که ات احساس راحتی کنه و چون من از زندگی شخصی تهیونگ خبری ندارم میریم سراغ ات 😂)
+خب منم توی یه خانواده معمولی زندگی کردم آدم ترسویی ام و خیلی سریع ناراحت میشم و از صدای بلند و اشیای خیلی بزرگ میترسم (این خودمم😂😂)
و خیلی آدم جدی هستم و کارای رییس رو من انجام میدم و واسه همین شرکت اینقدر رونق گرفته
همین دیگه
-خوشم اومد
+ممنون
(رسیدن به عمارت تهیونگ)
-اینجا قراره زندگی کنیم
+خب خوبه اتاق من کجاست ؟
-اتاق تو ؟
+آره دیگه
-عزیزم تو قراره پیش من باشی
+چی ......من نمیخوام
-منو و تو الان زوجیم نمیشه مثل خواهر برادرا باشیم که
+ولی من.....
-نترس کاری باهات نمیکنم
+باشه
(ناهار و میخورن و شبم شام میخورن و میرسیم به موقع خواب )
+میشه من توی یه اتاق دیگه لباسم رو عوض کنم ؟؟
-نه نمیشه
+باشه
(لباس هاش رو عوض میکنه ولی هر چقدر دستش رو میکشه بند سوتین باز نمیشه )
+اه لعنتی تو دوباره گیر کردی
حالم ازت بهم میخوره
(که یهو گرمای دست ینفر رو احساس میکنه و سوتین باز میشه ٫ات سریع قسمت جلویی سوتین رو نگه میداره و نمیزاره بیفته)
+مم.......نون (لپای سرخ)
-خواهش میکنم (لپای سرخ 😂)
+خب بفرمایید شما بخوابید
-اول تو بخواب
+من نمیتونم آخه
-باشه من میخوابم
(میخوابه و دستاش رو باز میکنه که ات بیاد بغلش )
(ات میره لبه تخت و میخوابه که یهو احساس میکنه کشیده میشه به عقب و به یه چیز گرم و نرمی میخوره )
+چیکار میکنی؟؟
-بیا پیشم دلم برام تنگ شده
+دلت تنگ شده ؟؟
من همش پیشت بودم امروز
-میدونم ولی چیکار کنم اینقدر عاشقتم ؟
-ات میخوام یه چیزی بگم
+چی شده ؟
-دوست.......دخترم میشی ؟
+چ....چی؟
آخه من تو رو نمیشناسم
-قول میدم بهت زور نگم تو در واقع اولین انسانی هستی که من پیشش اینقدر مهربونم و اینو فهمیدم که واقعا عاشقتم
+من تا حالا توی رابطه ای نبودم و هنوز دخترم و قصد ندارم دختریم رو از دست بدم
-کاری باهات ندارم با هم رابطه برقرار نمیکنیم
تا وقتی که خودت بخوای
+باشه
-راستش منم توی رابطه ای نبودم
+خب خوبه که من دوست دارم با کسی ازدواج کنم که تا حالا تو رابطه ای نبوده
-میخوای باهام ازدواج کنی؟
+چی....خب اگه اوکی شیم آره
-وای خیلی خوشحال شدم
+خب بیا آشنا شیم با هم
-اوکی
(شروع کردن از زندگی شخصی خودشون گفتن و تهیونگ اول اینکارو کرد که ات احساس راحتی کنه و چون من از زندگی شخصی تهیونگ خبری ندارم میریم سراغ ات 😂)
+خب منم توی یه خانواده معمولی زندگی کردم آدم ترسویی ام و خیلی سریع ناراحت میشم و از صدای بلند و اشیای خیلی بزرگ میترسم (این خودمم😂😂)
و خیلی آدم جدی هستم و کارای رییس رو من انجام میدم و واسه همین شرکت اینقدر رونق گرفته
همین دیگه
-خوشم اومد
+ممنون
(رسیدن به عمارت تهیونگ)
-اینجا قراره زندگی کنیم
+خب خوبه اتاق من کجاست ؟
-اتاق تو ؟
+آره دیگه
-عزیزم تو قراره پیش من باشی
+چی ......من نمیخوام
-منو و تو الان زوجیم نمیشه مثل خواهر برادرا باشیم که
+ولی من.....
-نترس کاری باهات نمیکنم
+باشه
(ناهار و میخورن و شبم شام میخورن و میرسیم به موقع خواب )
+میشه من توی یه اتاق دیگه لباسم رو عوض کنم ؟؟
-نه نمیشه
+باشه
(لباس هاش رو عوض میکنه ولی هر چقدر دستش رو میکشه بند سوتین باز نمیشه )
+اه لعنتی تو دوباره گیر کردی
حالم ازت بهم میخوره
(که یهو گرمای دست ینفر رو احساس میکنه و سوتین باز میشه ٫ات سریع قسمت جلویی سوتین رو نگه میداره و نمیزاره بیفته)
+مم.......نون (لپای سرخ)
-خواهش میکنم (لپای سرخ 😂)
+خب بفرمایید شما بخوابید
-اول تو بخواب
+من نمیتونم آخه
-باشه من میخوابم
(میخوابه و دستاش رو باز میکنه که ات بیاد بغلش )
(ات میره لبه تخت و میخوابه که یهو احساس میکنه کشیده میشه به عقب و به یه چیز گرم و نرمی میخوره )
+چیکار میکنی؟؟
-بیا پیشم دلم برام تنگ شده
+دلت تنگ شده ؟؟
من همش پیشت بودم امروز
-میدونم ولی چیکار کنم اینقدر عاشقتم ؟
۱۴.۳k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.