تو چی؟
_تو چی؟
نمیخوای بهم نگاه کنی؟
+نگاه کنم؟
اینو گفتم و سرمو انداختم پایین.....
_ات...تو حق نداری نگاهتو ازم بگیری.....
با همون بغضی که تو صداش بود....
بچه رو گذاشت تو گهواره و از مچ پا خم شد و پایین تخت نشست....
دستمو گرفت و روشو بوسید....
اومد و با دیدن کبودیای بالا شروع به بوسیدنشون کرد....
همینطور که اینکارو میکرد یه قطره اشک ریخت رو دستم....
_ات؟
منو ببین.....
میخوام نگام کنی!
_گریه نکن!
داری قلبمو میسوزونی!
+ج...جونگکوک....
_جانم؟
+دلم واسه این جوری بودنات خیلی تنگ شده بود.....
با این حرفم لبخندی اومد رو لبش و اومد کنارم رو تخت نشست....
_منم دلم واسه تو تنگ شده بود.....
اینو گفت و محکم بغلم کرد و خودشو تو بغلم فشرد.....
بعد از ۸ ماه تونستم بغلاشو حس کنم.....
+میدونی تو این ۸ ماه بغلم نکردی؟
_من....واقعا شرمندم....
هم شرمنده تو...
هم اون کوچولو.....
از این به بعد به اندازه تمام ۸ ماه های زندگیمون تو بغلم میمونی...
_تازه چقدرم دلتنگتم...
+اره گفتی.....
_میگممم دلتنگتممممم....
+خببب...اوکی...
چند ثانیه مکث کرد ....
مثل خرگوش های پوکر....
_تو منظورمو نمیفهمی!
با این حرفش....تازه منظورشو یادم افتاد....
+چیزع....منم همینطور...
_از اخرینش ۹ ماه گذشته!
با حسرت میگفت....
انگار خیلی دوست داشت رابطه داشته باشیم...
+ولی ....بچمون بیدار میشه جونگکوک!
نمیشه الان که!
ساعت ۵ صبحه!
_بهترین موقعس!
+نچچچچ!
_هییی...دفعه بعدی به حرف تو توجه نمیکنم و کار خودمو میکنم....
+جونگکوک!خیلی خوشحالم که خوب شدی!
ولی خیلی پررو شدی!
_من همون مافیای قدیمم!
همون مرد خشن!
ولی گزینه سادیسم ندارش!
به قیافش نگاه کردم...
خیلی پوکر و بامزه بود و موهای مشکیش تو صورتش پخش شده بود.....
و خندم گرفت...
_هی ....
من جدیماا!
من همون مافیا ام!
+یه خرگوش بی هویجی بیش نیستی!
_ات...ات چی میگی؟
خوبه خشونتم و دیدی!
موهاشو با دستش داد بالا و رخ جدی گرفت!
راستش یه کم ترسیدم!
دوباره همون جئون فاکینگ جونگکوک شد!
#وانشات
#رمان
#بی_تی_اس
#جین
#جی_هوپ
#نامجون
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#کره
#کیدراما
#جیمین
#شوگا
نمیخوای بهم نگاه کنی؟
+نگاه کنم؟
اینو گفتم و سرمو انداختم پایین.....
_ات...تو حق نداری نگاهتو ازم بگیری.....
با همون بغضی که تو صداش بود....
بچه رو گذاشت تو گهواره و از مچ پا خم شد و پایین تخت نشست....
دستمو گرفت و روشو بوسید....
اومد و با دیدن کبودیای بالا شروع به بوسیدنشون کرد....
همینطور که اینکارو میکرد یه قطره اشک ریخت رو دستم....
_ات؟
منو ببین.....
میخوام نگام کنی!
_گریه نکن!
داری قلبمو میسوزونی!
+ج...جونگکوک....
_جانم؟
+دلم واسه این جوری بودنات خیلی تنگ شده بود.....
با این حرفم لبخندی اومد رو لبش و اومد کنارم رو تخت نشست....
_منم دلم واسه تو تنگ شده بود.....
اینو گفت و محکم بغلم کرد و خودشو تو بغلم فشرد.....
بعد از ۸ ماه تونستم بغلاشو حس کنم.....
+میدونی تو این ۸ ماه بغلم نکردی؟
_من....واقعا شرمندم....
هم شرمنده تو...
هم اون کوچولو.....
از این به بعد به اندازه تمام ۸ ماه های زندگیمون تو بغلم میمونی...
_تازه چقدرم دلتنگتم...
+اره گفتی.....
_میگممم دلتنگتممممم....
+خببب...اوکی...
چند ثانیه مکث کرد ....
مثل خرگوش های پوکر....
_تو منظورمو نمیفهمی!
با این حرفش....تازه منظورشو یادم افتاد....
+چیزع....منم همینطور...
_از اخرینش ۹ ماه گذشته!
با حسرت میگفت....
انگار خیلی دوست داشت رابطه داشته باشیم...
+ولی ....بچمون بیدار میشه جونگکوک!
نمیشه الان که!
ساعت ۵ صبحه!
_بهترین موقعس!
+نچچچچ!
_هییی...دفعه بعدی به حرف تو توجه نمیکنم و کار خودمو میکنم....
+جونگکوک!خیلی خوشحالم که خوب شدی!
ولی خیلی پررو شدی!
_من همون مافیای قدیمم!
همون مرد خشن!
ولی گزینه سادیسم ندارش!
به قیافش نگاه کردم...
خیلی پوکر و بامزه بود و موهای مشکیش تو صورتش پخش شده بود.....
و خندم گرفت...
_هی ....
من جدیماا!
من همون مافیا ام!
+یه خرگوش بی هویجی بیش نیستی!
_ات...ات چی میگی؟
خوبه خشونتم و دیدی!
موهاشو با دستش داد بالا و رخ جدی گرفت!
راستش یه کم ترسیدم!
دوباره همون جئون فاکینگ جونگکوک شد!
#وانشات
#رمان
#بی_تی_اس
#جین
#جی_هوپ
#نامجون
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#کره
#کیدراما
#جیمین
#شوگا
۴۲.۶k
۱۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.