نشستم و دو لقمه صبونه خوردم....
نشستم و دو لقمه صبونه خوردم....
+جونگکوک؟
_.......
+جونگکوگ؟
_چیه؟
+میش....
_ولممم کننن(داد)
+ب..باشع....اروم باش!
ببخشید!
قسم میخورم اگه بچم بدنیا بیاد دیگه باهاش حرف نزنم....
۳روزبعد)
دخترمون بدنیا اومده!
چون زایمان سختی داشتم ۳ روزه تو بیمارستان بستری بودم....
خیلی خوشگله....شبیه جونگکوکه!
خب...تو این سه روز...نمیدونم جونگکوک داره چیکار میکنه!
قرار بود مامانش ببرتش دکتر...
نمیدونم.....
حتی موقعی که دردم اومد با کمک اجوما رفتم بیمارستان!
(خونه)
دخترمون بغلم بود و داشتم از پله ها میرفتم بالا که....
_سلام عزیزم....
+....
جوایشو ندادم و رفتم بالا....
چقدر مهربون بود چهرش!
رفتم و در اتاقمونو باز کردم.....
نشستم رو تخت و وسایلامونو جابه جا کردم...
داشتم به دخترمون شیر میدادم....
چشمای گردش باز بود و داشت همه جارو نگاه میکرد....
+تو خیلی گناه داری مامانی!خیلی.....
که یهو در باز شد و جونگکوک اومد تو....
خدا به خیر بگذرونه.....
اروم و بدون هیچ حرفی اومد و کنارم نشست....
ف...فکنم داشت درمان میشد....
خیلی ذوق زده شدم ولی همون حال ناراحت و گرفته رو به خودم گرفتم...
عین پسرای کوچولو و مظلوم پیشم نشسته بود....
فک کنم میخواست دخترشو بغل کنه!
نگاه های سنگینشو رو خودم حس کردم و برگشتم طرفش...
+....
_من....معذرت میخوام..
نمیدونم باور کنی یانه ولی من دارم درمان میشم......
+......
_میدونم نمیتونم با معذرت خواهی جبرانش کنم....
ولی....
تو منو ببخش.....
م..میشه ...میشه...
+دخترتو بغل کنی؟
_ا...اره(بغض)
سینمو از دهنش جدا کردم و بچه رو دادم به کوک....
با دستای لرزون بغلش کرد و گفت...
_خیلی خوشگگله(اروم و گریه)#وانشات
#رمان
#بی_تی_اس
#جین
#جی_هوپ
#نامجون
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#کره
#کیدراما
#جیمین
#شوگا
+جونگکوک؟
_.......
+جونگکوگ؟
_چیه؟
+میش....
_ولممم کننن(داد)
+ب..باشع....اروم باش!
ببخشید!
قسم میخورم اگه بچم بدنیا بیاد دیگه باهاش حرف نزنم....
۳روزبعد)
دخترمون بدنیا اومده!
چون زایمان سختی داشتم ۳ روزه تو بیمارستان بستری بودم....
خیلی خوشگله....شبیه جونگکوکه!
خب...تو این سه روز...نمیدونم جونگکوک داره چیکار میکنه!
قرار بود مامانش ببرتش دکتر...
نمیدونم.....
حتی موقعی که دردم اومد با کمک اجوما رفتم بیمارستان!
(خونه)
دخترمون بغلم بود و داشتم از پله ها میرفتم بالا که....
_سلام عزیزم....
+....
جوایشو ندادم و رفتم بالا....
چقدر مهربون بود چهرش!
رفتم و در اتاقمونو باز کردم.....
نشستم رو تخت و وسایلامونو جابه جا کردم...
داشتم به دخترمون شیر میدادم....
چشمای گردش باز بود و داشت همه جارو نگاه میکرد....
+تو خیلی گناه داری مامانی!خیلی.....
که یهو در باز شد و جونگکوک اومد تو....
خدا به خیر بگذرونه.....
اروم و بدون هیچ حرفی اومد و کنارم نشست....
ف...فکنم داشت درمان میشد....
خیلی ذوق زده شدم ولی همون حال ناراحت و گرفته رو به خودم گرفتم...
عین پسرای کوچولو و مظلوم پیشم نشسته بود....
فک کنم میخواست دخترشو بغل کنه!
نگاه های سنگینشو رو خودم حس کردم و برگشتم طرفش...
+....
_من....معذرت میخوام..
نمیدونم باور کنی یانه ولی من دارم درمان میشم......
+......
_میدونم نمیتونم با معذرت خواهی جبرانش کنم....
ولی....
تو منو ببخش.....
م..میشه ...میشه...
+دخترتو بغل کنی؟
_ا...اره(بغض)
سینمو از دهنش جدا کردم و بچه رو دادم به کوک....
با دستای لرزون بغلش کرد و گفت...
_خیلی خوشگگله(اروم و گریه)#وانشات
#رمان
#بی_تی_اس
#جین
#جی_هوپ
#نامجون
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#کره
#کیدراما
#جیمین
#شوگا
۴۰.۷k
۱۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.