هردو رو انتخاب می کنم!
هردو رو انتخاب میکنم!
P2
ته: اجوما...بیا به این دختر قوانین رو بگو و بهش یه اتاق و لباس بده!
اجوما: چشم ارباب...
ا.ت: سلام کیم ا.ت هستم...باید چیکار کنم؟
اجوما: سلام دخترم...بیا بریم اتاقت رو نشون بدم و بعد قوانین رو بهت بگم!
"ویو اتاق ا.ت"
اجوما: اون لباسی که روی تخته لباس خدمتکار های اینجاست...بپوشش و بعد من رو صدا کن!
ا.ت: چشم اجوما!
"بعد پوشیدن لباس!"
اجوما: خب بریم سراغ قوانین!
۱: آقای کیم رو باید ارباب صدا کنی
۲: هرچی گفت باید بگی چشم
۳: هرکاری گفت باید انجام بدی
۴: وقتی دوستاش رو دعوت میکنه باید همه چی خیلی منظم پیش بره وگرنه تنبیه میشی!
ا.ت: فهمیدم...اما، چه تنبیهی؟
اجوما: میبرتت...اتاق شکنجه!
ا.ت: اوه...باشه پس سعی میکنم همه چی رو به خوبی انجام بدم! الان باید چیکار کنم؟
اجوما: بیا آشپزخونه و به من کمک کن...در ضمن تمام خدمتکار های اینجا مهربون و خوش اخلاقن پس نگران نباش کسی اذیتت نمیکنه!
ا.ت: باشه ممنونم
"ویو تهیونگ"
"رفته بودم بیرون تا از بارون کمی لذت ببرم که یه دختر بچه رو دیدم که روی صندلی زیر بارون نشسته..گفتم شاید اتفاقی براش افتاده رفتم پیشش که همه چی رو بهم گفت! اون دختر زیبایی بود..طبق وضع زندگیش اگر توی عمارتم کار کنه عالی میشه! رسیدیم خونه الان حتما داره به اجوما کمک میکنه یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون حوله دور کمرم بود و نشستم رو صندلی و ا.ت رو صدا کردم!"
P2
ته: اجوما...بیا به این دختر قوانین رو بگو و بهش یه اتاق و لباس بده!
اجوما: چشم ارباب...
ا.ت: سلام کیم ا.ت هستم...باید چیکار کنم؟
اجوما: سلام دخترم...بیا بریم اتاقت رو نشون بدم و بعد قوانین رو بهت بگم!
"ویو اتاق ا.ت"
اجوما: اون لباسی که روی تخته لباس خدمتکار های اینجاست...بپوشش و بعد من رو صدا کن!
ا.ت: چشم اجوما!
"بعد پوشیدن لباس!"
اجوما: خب بریم سراغ قوانین!
۱: آقای کیم رو باید ارباب صدا کنی
۲: هرچی گفت باید بگی چشم
۳: هرکاری گفت باید انجام بدی
۴: وقتی دوستاش رو دعوت میکنه باید همه چی خیلی منظم پیش بره وگرنه تنبیه میشی!
ا.ت: فهمیدم...اما، چه تنبیهی؟
اجوما: میبرتت...اتاق شکنجه!
ا.ت: اوه...باشه پس سعی میکنم همه چی رو به خوبی انجام بدم! الان باید چیکار کنم؟
اجوما: بیا آشپزخونه و به من کمک کن...در ضمن تمام خدمتکار های اینجا مهربون و خوش اخلاقن پس نگران نباش کسی اذیتت نمیکنه!
ا.ت: باشه ممنونم
"ویو تهیونگ"
"رفته بودم بیرون تا از بارون کمی لذت ببرم که یه دختر بچه رو دیدم که روی صندلی زیر بارون نشسته..گفتم شاید اتفاقی براش افتاده رفتم پیشش که همه چی رو بهم گفت! اون دختر زیبایی بود..طبق وضع زندگیش اگر توی عمارتم کار کنه عالی میشه! رسیدیم خونه الان حتما داره به اجوما کمک میکنه یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون حوله دور کمرم بود و نشستم رو صندلی و ا.ت رو صدا کردم!"
۱۶.۸k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳