part

#part_157
#رها
چند دقیقه ای همونجا خشکم زده بود
توی چند ثانیه کل زندگیم خراب شد
فقط چند ثانیه
منم نتونستم جلوشو بگیرم
متوجه نگاه سنگین آدمایی که تو کافه بودن شدم
اشکامو پاک کردم و از دور شدم
دستمو کشیدم روی شکمم
مامانی ببخشید بهت قول داده بودم خوشبخت ترین خانواده دنیا بشیم
ولی خب بدون بابایی که نمیتونیم
میخواستم داد بزنم
گریه کنم
جیغ بزنم
اما نمیشد
نمیخواستم بچم بفهمه من چقدر ضعیفم
نمیخواستم هنوز نیومده بفهمه قرار چه زندگی گندی داشته باشه
نمیزارم بفهمه چون قویم
چون من یه مادرم
شاید طاها نباشه
شاید تنها مونده باشیم
شاید سنم کم باشه
شاید....
اما هیچکدوم اینا دلیل نمیشه که من نتونم زندگی کنم
قبلاً دلیلی برای زندگی کردن نداشتم
بعد طاها اومد و شد دلیل نفس کشیدنم
الانم قرار بچش بشه دلیل تحمل همه این دردا
من به خاطر این فسقل بازم میشم مثل قبل
میشم یه رهای سرد و خشک و بی روح که نیازی به کسی نداره که هرکسی نمیتونه لهش کنه نابودش کنه با احساساتش بازی کنه
طاها نابودم کردی اما خودت دوای دردمم بهم دادی...
به خودم که اومدم دیدم شب شده
و من تنها بدون هیچ هدفی دارم تو خیابونای شهر قدم میزنم
دیگه بس بود
هرچی با خودم فکر کردم بس بود
باید حالا عمل کنم
هنوزم بغض تو گلوم داشت خفم میکرد
اما حق نداشتم یه قطره اشکم بریزم
حق نداشتم نشون بدم که طاها خردم کرده
برای تاکسی که نزدیکم میشد دست تکون دادن
جلوی پام وایساد سوارش شدم
و به سمت خونه راه افتادم
#شکلات_تلخ
دیدگاه ها (۰)

#part_158#رهاوقتی رسیدم خونه مامان جلو در منتظرم بود با دیدن...

#part159#نازیبرای بار صدم شماره رها رو گرفتم بوق بوق...بوق.....

#part_156 #طاها رها با چهره خندون اومد رو به روم نشست رها-س...

#part_155#طاهاشده بودم مثل یه مرده دیشب کلا نتونستم بخوابم چ...

یه دقیقه واستا. ردش نکن. کپشنو بخون

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط