♡pt: ♡⁹
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا/ت:«جیغ» کمک «داد»
جیمین: صدای ا/ته؟
تهیونگ: فکنم یونجون عوضی اومده سراغش
«ویو پسرا پیش ا/ت»
تهیونگ: یونجون عوضی میکشمتتتتت
یونجون: هه ولی لبات خیلی خوشمزش
ا/ت:«داشت با لباسش لباش رو پاک میکرد»
چندش
یونجون: هه از خداتم باشه
تهیونگ: خفه شو ا/ت فقط باید طعم لبای منو داشته باشهههههه«داد»
پسرا:«تو شک بودن»
تهیونگ ویو:
نتونستم تحمل کنم یقشو گرفتم انداختمش رو زمین
انقدر زدمش خون بالا میاورد
ا/ت: نکن تهیونگ بس کن
یونجون: حساب این کارتو پس میدی
«و به گرگ تبدیل شدو رفت»
ا/ت:«گریه» ببخشید نمیخوام باعث دردسرتون باشم
جیمین:«اومد و نشست رو تخت و ا/تو بغل کرد»
هیش هیش آروم باش چرا فکر میکنی باعث دردسری تو اتفاقا مارو نجات میدی بوسه ای روی سر ا/ت گذاشت
ا/ت: میتونم همتونو بغل کنم؟
پسرا: اوه حتما
ا/ت ویو:
همشون رو بغل کردم
ا/ت: با اینکه میگن خوناشاما قلب ندارن ولی بنظرم شما حتا بیشتر از بعضی انسانا قلب دارین
یونگی: خوشحالم اینطور عقیده ای داری
جین: البته که اینطوره هه
آر ام: خیلی ممنون توم برعکس بیشتر انسان ها مهربونی
هوسوک: توم خیلی مهربون و کد بانویی
کوک: همچنین
جیمین:«بوسه دیگه ای روی سر ا/ت گذاشت»
تهیونگ: ممنون عشقم
ا/ت: اهم تو واقعا منو دوست داری؟
تهیونگ: هوم
ا/ت: ههه ممنون منم همینطور
پسرا: اوه عاشقارو
ا/ت: خجالت میکشم انجوری نگید
پسرا: چشم
«پسرا و تهیونگ رفتن بیرون و فقط یونگی موند»
یونگی ویو:
درسته دوست دختر تهیونگه الان ولی بازم نمیشه که ازش خون نخورد سرمو تو گردنش بردم
یونگی: اجازه دارم؟
ا/ت: باشه
«نیش هاشو توی گردن ا/ت فرو کرد و مچ دست ا/ت رو فشار میداد چونکه لذتی که خون خوردن داره دیوانه کنندس
یونگی: اومم دختر خیلی عالی هستی
ا/ت: یونگی بنظرت زیادی نمیخوری ممکنه به هوش نیام
یونگی:«مک آخر رو زد» متاسفم خیلی گشنم بود
ا/ت: خ.. خواهش میکنم «بی هوش شد»
یونگی ویو:
توی بغلم بی هوش شد ولی خدایی اگه تهیونگ زود تر باهاش رفیق نمیشد قطعا خودم دوست پسرش میبودم موهاش رو کنار زدم و سرش رو روی بالشت گذاشتم که خیلی ناز خوابیده بود
انقدر نگاش کردم که دیگه پلکام سنگین شد و پایین تخت خوابیدم.
«پایان»«برای پارت های بیشتر حمایت فراموش نشه»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا/ت:«جیغ» کمک «داد»
جیمین: صدای ا/ته؟
تهیونگ: فکنم یونجون عوضی اومده سراغش
«ویو پسرا پیش ا/ت»
تهیونگ: یونجون عوضی میکشمتتتتت
یونجون: هه ولی لبات خیلی خوشمزش
ا/ت:«داشت با لباسش لباش رو پاک میکرد»
چندش
یونجون: هه از خداتم باشه
تهیونگ: خفه شو ا/ت فقط باید طعم لبای منو داشته باشهههههه«داد»
پسرا:«تو شک بودن»
تهیونگ ویو:
نتونستم تحمل کنم یقشو گرفتم انداختمش رو زمین
انقدر زدمش خون بالا میاورد
ا/ت: نکن تهیونگ بس کن
یونجون: حساب این کارتو پس میدی
«و به گرگ تبدیل شدو رفت»
ا/ت:«گریه» ببخشید نمیخوام باعث دردسرتون باشم
جیمین:«اومد و نشست رو تخت و ا/تو بغل کرد»
هیش هیش آروم باش چرا فکر میکنی باعث دردسری تو اتفاقا مارو نجات میدی بوسه ای روی سر ا/ت گذاشت
ا/ت: میتونم همتونو بغل کنم؟
پسرا: اوه حتما
ا/ت ویو:
همشون رو بغل کردم
ا/ت: با اینکه میگن خوناشاما قلب ندارن ولی بنظرم شما حتا بیشتر از بعضی انسانا قلب دارین
یونگی: خوشحالم اینطور عقیده ای داری
جین: البته که اینطوره هه
آر ام: خیلی ممنون توم برعکس بیشتر انسان ها مهربونی
هوسوک: توم خیلی مهربون و کد بانویی
کوک: همچنین
جیمین:«بوسه دیگه ای روی سر ا/ت گذاشت»
تهیونگ: ممنون عشقم
ا/ت: اهم تو واقعا منو دوست داری؟
تهیونگ: هوم
ا/ت: ههه ممنون منم همینطور
پسرا: اوه عاشقارو
ا/ت: خجالت میکشم انجوری نگید
پسرا: چشم
«پسرا و تهیونگ رفتن بیرون و فقط یونگی موند»
یونگی ویو:
درسته دوست دختر تهیونگه الان ولی بازم نمیشه که ازش خون نخورد سرمو تو گردنش بردم
یونگی: اجازه دارم؟
ا/ت: باشه
«نیش هاشو توی گردن ا/ت فرو کرد و مچ دست ا/ت رو فشار میداد چونکه لذتی که خون خوردن داره دیوانه کنندس
یونگی: اومم دختر خیلی عالی هستی
ا/ت: یونگی بنظرت زیادی نمیخوری ممکنه به هوش نیام
یونگی:«مک آخر رو زد» متاسفم خیلی گشنم بود
ا/ت: خ.. خواهش میکنم «بی هوش شد»
یونگی ویو:
توی بغلم بی هوش شد ولی خدایی اگه تهیونگ زود تر باهاش رفیق نمیشد قطعا خودم دوست پسرش میبودم موهاش رو کنار زدم و سرش رو روی بالشت گذاشتم که خیلی ناز خوابیده بود
انقدر نگاش کردم که دیگه پلکام سنگین شد و پایین تخت خوابیدم.
«پایان»«برای پارت های بیشتر حمایت فراموش نشه»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۷۱.۴k
۰۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.