ددی خوناشام من
#ددی خوناشام من
پارت: ششم
ویو سانا
کوک بهم اعتراف کرد
ینی باید قبول کنم؟ هوف ای کاش لیسا اینجا بود..و بهم کمک میکرد.
منم کوکو دوس دارم ولی...اون..هوف چقد فک میکنم باو
«پرش زمانی به شب»
موقع شام خوردن بود...من گشنم نبود..برا همین نخوردم و رفتم حیات
داشتم برا خودم قدم میزدم که چشمم خورد به یه باغچه..خیلی خوشگل بود..
توش پر از گلای رنگارنگ بود.
رفتم اونجا و گل هارو نوازش کردم..
یه گل منو جذب خودش کرد..
رفتم سمتش و میخاستم بچینمش که تیغش دستمو برید
سانا: آخ(بلند)
یهو یکی دستمو کشید سمت خودش..کوک بود...انگشتمو مک زد
از یه خوناشام باید چه انتظاری داشت
سانا: تو کی اومدی
کوک: الان
سانا: عاا باشه
سانا: الان باید چی صدات کنم
کوک: "کوک"
سانا: خب.....کوک..من.. چیزه.. درخاستتو قبول میکنم
کوک: چی(تعجب)
سانا: من درخاستتو قبول میکنممم(بلند)
ویو کوک
سانارو برداشتمو تو هوا چرخوندم
کوک: خب عزیزم چن قلو دوس داری
سانا: ما تازه باهم شدیم
کوک:عااا چه عیبی داره
سانا: هروقت 20سالم شد میخام مامان بشم
کوک: هیییی من دوسال چجوری بمونممم
سانا: خب تا وقتی19سالم شد؟؟
کوک: اره..خوبه
کوک: بیا بریم داخل...هوا سرده
سانا: اوم..اک
رفتیم داخل...
سانا: من میرم بخابم
کوک: باشه
رفتم سمت اتاقم دیدم کوکم داره میاد دنبالم
سانا: چرا میای دنبالم
کوک: چون میخام پیش دوس دخترم بخابم
سانا: اک
داشتم میرفتم کهه
کههه
کههههه
خمارییییی
لایکوکامنت یادتون نره💅💜🍓
پارت: ششم
ویو سانا
کوک بهم اعتراف کرد
ینی باید قبول کنم؟ هوف ای کاش لیسا اینجا بود..و بهم کمک میکرد.
منم کوکو دوس دارم ولی...اون..هوف چقد فک میکنم باو
«پرش زمانی به شب»
موقع شام خوردن بود...من گشنم نبود..برا همین نخوردم و رفتم حیات
داشتم برا خودم قدم میزدم که چشمم خورد به یه باغچه..خیلی خوشگل بود..
توش پر از گلای رنگارنگ بود.
رفتم اونجا و گل هارو نوازش کردم..
یه گل منو جذب خودش کرد..
رفتم سمتش و میخاستم بچینمش که تیغش دستمو برید
سانا: آخ(بلند)
یهو یکی دستمو کشید سمت خودش..کوک بود...انگشتمو مک زد
از یه خوناشام باید چه انتظاری داشت
سانا: تو کی اومدی
کوک: الان
سانا: عاا باشه
سانا: الان باید چی صدات کنم
کوک: "کوک"
سانا: خب.....کوک..من.. چیزه.. درخاستتو قبول میکنم
کوک: چی(تعجب)
سانا: من درخاستتو قبول میکنممم(بلند)
ویو کوک
سانارو برداشتمو تو هوا چرخوندم
کوک: خب عزیزم چن قلو دوس داری
سانا: ما تازه باهم شدیم
کوک:عااا چه عیبی داره
سانا: هروقت 20سالم شد میخام مامان بشم
کوک: هیییی من دوسال چجوری بمونممم
سانا: خب تا وقتی19سالم شد؟؟
کوک: اره..خوبه
کوک: بیا بریم داخل...هوا سرده
سانا: اوم..اک
رفتیم داخل...
سانا: من میرم بخابم
کوک: باشه
رفتم سمت اتاقم دیدم کوکم داره میاد دنبالم
سانا: چرا میای دنبالم
کوک: چون میخام پیش دوس دخترم بخابم
سانا: اک
داشتم میرفتم کهه
کههه
کههههه
خمارییییی
لایکوکامنت یادتون نره💅💜🍓
- ۷.۱k
- ۱۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط