در پهنه دشت رهنوردی پیداست

در پهنه دشت رهنوردی پیداست
وندر پیِ آن قافله، گردی پیداست


فریاد زدم ـ «دوباره دیداری هست؟»
در چشم ستاره اشک سردی پیداست.
دیدگاه ها (۱)

گهی از مهر یاد عاشق شیدا کند یا ربچو شیدایی ببیند هیچ یاد ما...

از بیابان های خشک و تشنه از هر سوی صد فرسنگدر غروبی ارغوانی ...

باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟داستان از میوه های سر به...

<><><>>><>>>>><<><>>﷼ قسمت شانزدهم ]]]]16پیمایش و پیدایش نظا...

"نبرد مبعد فرشتگان قدیمی" داخل معبد، تاریکی مطلق بود، فقط چش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط