ناموقتی پسر داییت بود و بعد از سال دیدیش
نام:وقتی پسر داییت بود و بعد از ۱۵ سال دیدیش
پارت:۲
ا.ت: ببخشید...ببخشید که مزاحم میشم ولی...شما... شما اسمتون جیمینه؟ پارک جیمین؟
چشماش گرد شد اون لبخند نیمه کار اولی حالا به جاش شوک بود
جیمین:بله...شما...شما از کجا منو میشناسید؟
قلبم داشت از سینم میزد بیرون
ا.ت:منم ا.ت دختر عمت یادت نمیاد؟
یهو خشکش زد چند ثانیه ساکت بهم زل زده بود
جیمین:تو...تو اون دختر شیطونه ای(خوشحال.خنده)
جیمین وسط خندش یهو ساکت شد یه مکث کوتاه و سنگین خجالتی کرد انگار تازه یادش افتاد که اون دختر کوچولوی لجوج حالا یک خانم جوونه که تو رستوران کار میکنه لبخندش رفت ولی برق چشماش هنوز بود
جیمین:وای باورم نمیشه(زمزمه)
چیزی زیر لبش زمزمه کرد نگاهشو ازم دزدید به لیوان قهوش خیره شد
جیمین:تو واقعا اتی؟آخه...خیلی فرق کردی
منم همون لحظه خجالت کشیدم یه لحظه یادم اومد همون پسری که تو پچگی ازش متنفر بودم الان داره منو نگاه میکنه حس غریبه بودن بچگی و آشنایی الان یک تظاد عجیب تو دلم ایجاد کرده بود
ا.ت:توهم همینطور جیمین اون موقع یک پسر کوچولوی سمج بودی که فقط بلد بود اذیت کنه الان...خب الان یه آقای خوشتیپ شدی
سعی کردم با یک تعریف ساده سنگینی فضا رو بشکنم جیمین یکم سرخ شد جرعه ای از قهوش نوشید
جیمین:
پارت:۲
ا.ت: ببخشید...ببخشید که مزاحم میشم ولی...شما... شما اسمتون جیمینه؟ پارک جیمین؟
چشماش گرد شد اون لبخند نیمه کار اولی حالا به جاش شوک بود
جیمین:بله...شما...شما از کجا منو میشناسید؟
قلبم داشت از سینم میزد بیرون
ا.ت:منم ا.ت دختر عمت یادت نمیاد؟
یهو خشکش زد چند ثانیه ساکت بهم زل زده بود
جیمین:تو...تو اون دختر شیطونه ای(خوشحال.خنده)
جیمین وسط خندش یهو ساکت شد یه مکث کوتاه و سنگین خجالتی کرد انگار تازه یادش افتاد که اون دختر کوچولوی لجوج حالا یک خانم جوونه که تو رستوران کار میکنه لبخندش رفت ولی برق چشماش هنوز بود
جیمین:وای باورم نمیشه(زمزمه)
چیزی زیر لبش زمزمه کرد نگاهشو ازم دزدید به لیوان قهوش خیره شد
جیمین:تو واقعا اتی؟آخه...خیلی فرق کردی
منم همون لحظه خجالت کشیدم یه لحظه یادم اومد همون پسری که تو پچگی ازش متنفر بودم الان داره منو نگاه میکنه حس غریبه بودن بچگی و آشنایی الان یک تظاد عجیب تو دلم ایجاد کرده بود
ا.ت:توهم همینطور جیمین اون موقع یک پسر کوچولوی سمج بودی که فقط بلد بود اذیت کنه الان...خب الان یه آقای خوشتیپ شدی
سعی کردم با یک تعریف ساده سنگینی فضا رو بشکنم جیمین یکم سرخ شد جرعه ای از قهوش نوشید
جیمین:
- ۲۶۵
- ۱۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط