𝗣𝗮𝗿¹⁰⁵
𝗣𝗮𝗿¹⁰⁵
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
نفس نفس میزد و سرش پایین بود.
نگاهم رو حس کرد که از همون زاویه نگاهش رو به طرف صورتم بالا کشید.
آروم اما با صدای گرفته ای گفت:
جونگ کوک:من شوهرِ قلابیتم که دارم جوشِ تو و زندگی مونو میزنم؟
آب دهنم رو قورت دادم و نگاهم به کف زمین افتاد که از قطراتِ خون پر شده بود.
وحشت کرده هینی کشیدم و گفتم:
ا/ت: خون.
با این حرفم همونی تند و سریع به طرف اتاق اومد و کنارِ من ایستاد و تا چشمش به جونگ کوک و خونِ روی زمین افتاد، به من چشم غره ای رفت و محکم گفت:
همونی: برو یه چیزی بیار زخمش و ببنده.
حرفش شبیه یه اخطار بود نه دستور....
اون لحظه زخمِ جونگ کوک برام مهمتر از اخطارِ همونی بود.
من اونو عصبانی کرده بودم.
اونم با دست گذاشتن روی غرورش.
سریع رفتم جعبه کمک های اولیه رو برداشتم و رفتم به طرف اتاق.
جونگ کوک نشسته بود روی تخت و همونی هم بالای سرش ایستاده بود و آروم باهاش پچپچ میکرد.
من که رفتم داخل چشم غره تند دیگه ای بهم رفت و گفت:
همونی: بیا یکم بتادین بزن به زخمش.....دست شو باید بشوره اول...برم یکم آب گرم بیارم.
نگاهم رفت به طرف دستش....
پوست روی پنجه اش کاملا خونی بود...
با نگرانی از جنسِ عذاب وجدان به طرفش رفتم و کنارش ایستادم.
به صورتش نگاه نکردم اما متوجه بودم اون داره بهم نگاه میکنه.
بتادین رو برداشتم و دستم رو به طرف دستش دراز کردم که یک آن دستش رو عقب کشید و با خشم گفت:
جونگ کوک: لازم نکرده واسه شوهرِ قلابیت دلسوزی کنی.
به صورتش نگاه کردم.
با اینکه اون روی تخت نشسته بود و من کنارش ایستاده، اما صورت هامون رو در روی هم با فاصله ی خیلی کمی قرار داشتن، طوری که وقتی حرف میزد، نفس های داغ و عصبیش به صورتم برخورد میکردن.
نگاهم رو دزدیدم و سرم رو پایین گرفتم که یهو دستش رو زیر چونه ام گذاشت و سرم رو بالا گرفت و دوباره به چشمام خیره شد.
پلکاش رو ثانیه ای بست و باز کرد و با صدای خیلی ریزی گفت:
جونگ کوک: ازت دلخورم.....
نگاهش هنوز به چشمام بود که آروم تر گفت:
جونگ کوک: چرا به همونی اون حرفا رو زدی؟
ا/ت: باید زخمت و تمیز کنم.
دستش هنوز زیرِ چونه ام بود.
سرش رو تکون داد و بی میل نگاه از چشمام گرفت:
ادامه کامنت
•پارت صد و پنجم•
•یاس•
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
نفس نفس میزد و سرش پایین بود.
نگاهم رو حس کرد که از همون زاویه نگاهش رو به طرف صورتم بالا کشید.
آروم اما با صدای گرفته ای گفت:
جونگ کوک:من شوهرِ قلابیتم که دارم جوشِ تو و زندگی مونو میزنم؟
آب دهنم رو قورت دادم و نگاهم به کف زمین افتاد که از قطراتِ خون پر شده بود.
وحشت کرده هینی کشیدم و گفتم:
ا/ت: خون.
با این حرفم همونی تند و سریع به طرف اتاق اومد و کنارِ من ایستاد و تا چشمش به جونگ کوک و خونِ روی زمین افتاد، به من چشم غره ای رفت و محکم گفت:
همونی: برو یه چیزی بیار زخمش و ببنده.
حرفش شبیه یه اخطار بود نه دستور....
اون لحظه زخمِ جونگ کوک برام مهمتر از اخطارِ همونی بود.
من اونو عصبانی کرده بودم.
اونم با دست گذاشتن روی غرورش.
سریع رفتم جعبه کمک های اولیه رو برداشتم و رفتم به طرف اتاق.
جونگ کوک نشسته بود روی تخت و همونی هم بالای سرش ایستاده بود و آروم باهاش پچپچ میکرد.
من که رفتم داخل چشم غره تند دیگه ای بهم رفت و گفت:
همونی: بیا یکم بتادین بزن به زخمش.....دست شو باید بشوره اول...برم یکم آب گرم بیارم.
نگاهم رفت به طرف دستش....
پوست روی پنجه اش کاملا خونی بود...
با نگرانی از جنسِ عذاب وجدان به طرفش رفتم و کنارش ایستادم.
به صورتش نگاه نکردم اما متوجه بودم اون داره بهم نگاه میکنه.
بتادین رو برداشتم و دستم رو به طرف دستش دراز کردم که یک آن دستش رو عقب کشید و با خشم گفت:
جونگ کوک: لازم نکرده واسه شوهرِ قلابیت دلسوزی کنی.
به صورتش نگاه کردم.
با اینکه اون روی تخت نشسته بود و من کنارش ایستاده، اما صورت هامون رو در روی هم با فاصله ی خیلی کمی قرار داشتن، طوری که وقتی حرف میزد، نفس های داغ و عصبیش به صورتم برخورد میکردن.
نگاهم رو دزدیدم و سرم رو پایین گرفتم که یهو دستش رو زیر چونه ام گذاشت و سرم رو بالا گرفت و دوباره به چشمام خیره شد.
پلکاش رو ثانیه ای بست و باز کرد و با صدای خیلی ریزی گفت:
جونگ کوک: ازت دلخورم.....
نگاهش هنوز به چشمام بود که آروم تر گفت:
جونگ کوک: چرا به همونی اون حرفا رو زدی؟
ا/ت: باید زخمت و تمیز کنم.
دستش هنوز زیرِ چونه ام بود.
سرش رو تکون داد و بی میل نگاه از چشمام گرفت:
ادامه کامنت
•پارت صد و پنجم•
•یاس•
۷.۵k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.