𝗣𝗮𝗿¹⁰⁷
𝗣𝗮𝗿¹⁰⁷
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
همونی: فردا شب من به همه میگم بیان خونه من، تو هم با ا/ت بیا اونجا.
جونگ کوک: همه رو بگو همونی، حتی تهیونگ.
همونی: اون بیاد چرا؟میاد دوباره اعصابت و بهم میریزه.
جونگ کوک:باید بفهمه دیگه با کی طرفه.
زیر زانو هام سست شدن...
قراری که ازش تعریف میکردن ممکن بود با حضور تهیونگ اونجوری که پیش بینی میکنن خوب پیش نره..
☆☆☆
بعد از اینکه همونی رفت من لباس پوشیدم تا برم خونه ی عمه.
تا از اتاق رفتم بیرون با اخم های غلیظی نشسته بود روی کاناپه و نگاهش خیره به میزِ مقابلش بود.
نگاهش رو به طرفم بالا گرفت و با تعجب ابروهاش رو بالا داد و گفت:
جونگ کوک: کجا میخوای بری؟
ا/ت: دارم میرم پیش عمه.
بعد با حرصِ غلیظتری گفتم:
ا/ت: چه بلایی سرِ گوشیم آوردی؟گوشیم کو...؟
همون موقع که خودش و همونی داخل اتاقم بودن، نميدونم کِی فرصت کرد گوشیم رو برداره و قایمش کنه!
از روی کاناپه بلند شد و جواب داد:
جونگ کوک: گوشیت پیش منه، فعلا سیم کارت نداره، تا شب یه جدیدش رو میخرم بهت پسش ميدم.
ا/ت: چرا میخوای عوضش کنی؟
داشت به سمت اتاقش میرفت که در جا ایستاد و به طرفم برگشت و گفت:
جونگ کوک: چرا عوض نکنم؟
ا/ت: نمیدونم، تو میخوای عوضش کنی، تو بگو چرا؟ خودش مگه چِش بود؟
جونگ کوک: هیچی، چِش بود!! فقط شماره ی این و اون تو گوشیته بعد انتظار داری....
ا/ت: باز دور برداشتی میخوای زنم زنم کنی!!
با حرص گفت:
جونگ کوک: ا/ت اونقدر سر بالا جوابِ منو نده....همونی به اندازه کافی روشنت کرد، اگه هنوز روشن نشدی بگو جور دیگه ای روشنت کنم.
حوصله بحث نداشتم.
با کلافگی نگاه ازش گرفتم و رفتم به سمت در که محکم گفت:
جونگ کوک:خودم میرسونمت.
.
.
چند دقيقه بعد کنارش توی ماشین نشسته بودم.
نزدیک خونه عمه که رسیدیم پرسید:
جونگ کوک:کِی بیام دنبالت؟
ا/ت: نمیدونم.
جونگ کوک: پس هر وقت دیدارت تموم شد بهم زنگ بزن.
ا/ت: با چی زنگ بزنم؟ به لطف تو که گوشی ندارم.
جونگ کوک: اونجا یه گوشی چیزی پیدا نمیشه زنگ بزنی؟
•پارت صد و هفتم•
•یاس•
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
همونی: فردا شب من به همه میگم بیان خونه من، تو هم با ا/ت بیا اونجا.
جونگ کوک: همه رو بگو همونی، حتی تهیونگ.
همونی: اون بیاد چرا؟میاد دوباره اعصابت و بهم میریزه.
جونگ کوک:باید بفهمه دیگه با کی طرفه.
زیر زانو هام سست شدن...
قراری که ازش تعریف میکردن ممکن بود با حضور تهیونگ اونجوری که پیش بینی میکنن خوب پیش نره..
☆☆☆
بعد از اینکه همونی رفت من لباس پوشیدم تا برم خونه ی عمه.
تا از اتاق رفتم بیرون با اخم های غلیظی نشسته بود روی کاناپه و نگاهش خیره به میزِ مقابلش بود.
نگاهش رو به طرفم بالا گرفت و با تعجب ابروهاش رو بالا داد و گفت:
جونگ کوک: کجا میخوای بری؟
ا/ت: دارم میرم پیش عمه.
بعد با حرصِ غلیظتری گفتم:
ا/ت: چه بلایی سرِ گوشیم آوردی؟گوشیم کو...؟
همون موقع که خودش و همونی داخل اتاقم بودن، نميدونم کِی فرصت کرد گوشیم رو برداره و قایمش کنه!
از روی کاناپه بلند شد و جواب داد:
جونگ کوک: گوشیت پیش منه، فعلا سیم کارت نداره، تا شب یه جدیدش رو میخرم بهت پسش ميدم.
ا/ت: چرا میخوای عوضش کنی؟
داشت به سمت اتاقش میرفت که در جا ایستاد و به طرفم برگشت و گفت:
جونگ کوک: چرا عوض نکنم؟
ا/ت: نمیدونم، تو میخوای عوضش کنی، تو بگو چرا؟ خودش مگه چِش بود؟
جونگ کوک: هیچی، چِش بود!! فقط شماره ی این و اون تو گوشیته بعد انتظار داری....
ا/ت: باز دور برداشتی میخوای زنم زنم کنی!!
با حرص گفت:
جونگ کوک: ا/ت اونقدر سر بالا جوابِ منو نده....همونی به اندازه کافی روشنت کرد، اگه هنوز روشن نشدی بگو جور دیگه ای روشنت کنم.
حوصله بحث نداشتم.
با کلافگی نگاه ازش گرفتم و رفتم به سمت در که محکم گفت:
جونگ کوک:خودم میرسونمت.
.
.
چند دقيقه بعد کنارش توی ماشین نشسته بودم.
نزدیک خونه عمه که رسیدیم پرسید:
جونگ کوک:کِی بیام دنبالت؟
ا/ت: نمیدونم.
جونگ کوک: پس هر وقت دیدارت تموم شد بهم زنگ بزن.
ا/ت: با چی زنگ بزنم؟ به لطف تو که گوشی ندارم.
جونگ کوک: اونجا یه گوشی چیزی پیدا نمیشه زنگ بزنی؟
•پارت صد و هفتم•
•یاس•
۸.۳k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.