𝗣𝗮𝗿¹⁰³
𝗣𝗮𝗿¹⁰³
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
یه لحظه ایستاد و به پشت سرش نگاه کرد.
ردِ نگاهش رو گرفتم.
شوگا هنوز اونجا ایستاده بود و با اخم به جونگ کوک نگاه میکرد.
جونگ کوک با خشم گفت:
جونگ کوک: ایستادی که چی بشه؟برگ برنده میخوای؟
شوگا:به عنوانِ وکیلش باید بمونم تا اگه خشونتی علیهش صورت بگیره تو پروندهاش ثبت کنم.
جونگ کوک دستش رو به معناى برو بابایی تکون داد و تهدید آمیز گفت:
جونگ کوک: قبل از اینکه پلیس زنگ بزنم خودت راتو بکش برو...
برگشت و دوباره منو کشید دنبال خودش..
توی آسانسور که قرار گرفتيم، با چشمای خشمگينی زل زد بهم و گفت:
جونگ کوک: واسه چی اومدی پایین؟
ا/ت: تو واسه چی تو همه کارام دخالت میکنی؟
قدمی جلو اومد و مقابلم ایستاد.
نزدیکِ نزدیک
آروم گفت:
جونگ کوک:میدونی که دلم نمیخواد اذیتت کنم یا فضای بین مونو طوری بسازم که نتونی با آرامش باهام حرف بزنی و رفتار کنی، اما کافیه یه بار دیگه جلو کسی اینجوری باهام حرف بزنی...
ا/ت: چیکار میکنی اونوقت؟
جونگ کوک: میزنم تو دهنت.
اونقدر محکم و جدی گفت که لبِ زیریم رو گاز گرفتم.
با اخمِ جدی تری گفت:
جونگ کوک: زبون واسه من وا نکنا....من نه دشمنتم،نه مزاحمِ خیابونی، ازدواج کردیم میفهمی اینو؟
ا/ت: دستمو ول کن.
جونگ کوک: برای چی میری مسائلِ بین مونو به ديگران میگی؟ رفتی به این مرتیکه که همش دو روز پیشش کار کردی، گفتی من شوهرِ قلابیتم؟
سرش رو کج کرد توی صورتم و گفت:
جونگ کوک: فهمیدی چی گفتم:
بدون اینکه نگاهم رو از چشماش بگیرم،دست روی سینه اش گذاشتم و گفتم:
ا/ت: با من اینجوری حرف نزن....برو عقب.
جونگ کوک: اینجوری حرف میزنم میخوام بفهمی کی الان جلوت ایستاده ....تو غلط میکنی میری به اون مرده اینارو میگی،شوهر کردی که چی بشه؟ جوابِ مثبت دادی واسه چی؟
ا/ت: شوهر...شوهر....شوهر....دیگه حالم از اینکه کلمه به هم میخوره،، اگه بگم غلط کردم دست از سرم برمیداری؟
•پارت صد و سوم•
•یاس•
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
یه لحظه ایستاد و به پشت سرش نگاه کرد.
ردِ نگاهش رو گرفتم.
شوگا هنوز اونجا ایستاده بود و با اخم به جونگ کوک نگاه میکرد.
جونگ کوک با خشم گفت:
جونگ کوک: ایستادی که چی بشه؟برگ برنده میخوای؟
شوگا:به عنوانِ وکیلش باید بمونم تا اگه خشونتی علیهش صورت بگیره تو پروندهاش ثبت کنم.
جونگ کوک دستش رو به معناى برو بابایی تکون داد و تهدید آمیز گفت:
جونگ کوک: قبل از اینکه پلیس زنگ بزنم خودت راتو بکش برو...
برگشت و دوباره منو کشید دنبال خودش..
توی آسانسور که قرار گرفتيم، با چشمای خشمگينی زل زد بهم و گفت:
جونگ کوک: واسه چی اومدی پایین؟
ا/ت: تو واسه چی تو همه کارام دخالت میکنی؟
قدمی جلو اومد و مقابلم ایستاد.
نزدیکِ نزدیک
آروم گفت:
جونگ کوک:میدونی که دلم نمیخواد اذیتت کنم یا فضای بین مونو طوری بسازم که نتونی با آرامش باهام حرف بزنی و رفتار کنی، اما کافیه یه بار دیگه جلو کسی اینجوری باهام حرف بزنی...
ا/ت: چیکار میکنی اونوقت؟
جونگ کوک: میزنم تو دهنت.
اونقدر محکم و جدی گفت که لبِ زیریم رو گاز گرفتم.
با اخمِ جدی تری گفت:
جونگ کوک: زبون واسه من وا نکنا....من نه دشمنتم،نه مزاحمِ خیابونی، ازدواج کردیم میفهمی اینو؟
ا/ت: دستمو ول کن.
جونگ کوک: برای چی میری مسائلِ بین مونو به ديگران میگی؟ رفتی به این مرتیکه که همش دو روز پیشش کار کردی، گفتی من شوهرِ قلابیتم؟
سرش رو کج کرد توی صورتم و گفت:
جونگ کوک: فهمیدی چی گفتم:
بدون اینکه نگاهم رو از چشماش بگیرم،دست روی سینه اش گذاشتم و گفتم:
ا/ت: با من اینجوری حرف نزن....برو عقب.
جونگ کوک: اینجوری حرف میزنم میخوام بفهمی کی الان جلوت ایستاده ....تو غلط میکنی میری به اون مرده اینارو میگی،شوهر کردی که چی بشه؟ جوابِ مثبت دادی واسه چی؟
ا/ت: شوهر...شوهر....شوهر....دیگه حالم از اینکه کلمه به هم میخوره،، اگه بگم غلط کردم دست از سرم برمیداری؟
•پارت صد و سوم•
•یاس•
۱۰.۳k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.