عشق.واقعی.من
#عشق.واقعی.من
#پارت7
رفتیم سمت اشپزخونع نشستیم دور میز اروم شرو کردیم اما عین این چن وقت هیچی نمیتونسم بخورم یکم ک گذشت
شکیب گفت دیشب حواسم نبود مث ادم بت نگا نکردم چقد ضعیف شدی
جوابش فقد سوکوت بود داشتم با غذام بازی میکردم ک
مبین رو ب شکیب گفت ار راس میگ طاها زیر چشات چقد گود رفتع و کبودع
اروم گفتم چیزی نیس زیر چشام بخاطر سیگار
شکیب گفت بچ خر میکنی طاها من ک میدونم ت مث ادم چیزی کوفت نکردی
خاستم جوابشو بدم ک رها اومد هودی مشکیمو پوشیدع بود ک روش عکسم چاپ شدع بود با یع شلوار لش چقد ت این لباس جذاب شدع همونجور خیر بش بودم ک شکیب با پاش محکم زد ب پام ک بخودم اومدم برگشتم سمت غذام پام درد گرفتع بود ولی
چیزی نگفتم اروم شرو کردم یع چن تا لقمع بخورم حداقل ضعف نکنم رها دقیقن رو بروم بود میخاستم ابمیوه بردارم اما دستم نمیرسید برگشتم سمت رها
گفتم ام رها میش..
چنان سرشو اورد بالا ک گردن من درد گرفت با ترس داشت بم نگا میکرد کلافع یع دست کشیدم تو موهام گفتم هنو ازم میترسی
فقد داشت با ترس بم نگا میکرد
با لحن اروم تری پرسیدم ار؟
فقد سر تکون داد
عصبی شدم نمیدونم چرا با صدایی ک از عصبی بودن زیاد دو رگع شدع بود گفتم د لنتی گفتم مست بودم کارام دست خودم نبود
عصبی بلند شدم رفتم سمت در هوا سرد بود فقد یع تیشرت استین کوتاه پوشیدع بودم ولی مهم نبود رفتم بیرون رفتم جلو استخر دست کردم تو جیبام ولی تو هیچ کدومشون پاکت سیگارم نبود اوففف الا برم ت خونع از تو اونیکی لباسم بردارم شکیب و مبین نمیزارن بکشم خو سوییچ ماشین هم ک داخل اومیدوارم درباز باشع رفتم سمت ماشین اووفف بستس ک خو اروم از روش خودم درو باز کردم پاکت سیگارمو با فندکم برداشتم رفتم رو تاپ نشستم نمیدونم چقد کشیدم و فک کردم ک حس کردم یکی جلومع سرمو گرفتم بالا دیدم رهاس
اروم گفت میتونم بشینم پیشت
سرمو انداختم پایین گفتم اگ نمیترسی..
حرفمو غط کرد گفت ن نمیترسم
اروم سر تکون دادم بغلم رو تاپ نشست یکم گرفتع بود اروم ازش پسیدم چرا ناراحتی
گفت امم ناراحت نیسم یکم خستم خابم میاد
اروم گفتمم همم خو بخاب
گفت اینجا ک نمیش ولی حس خابیدن نیس
گفتم اها
یکی تو سوکوت گذشت ک اروم گفت طاها
گفتم جانم
گفت اممم چقد بوی سیگار میدی
چیزی نگفتم ک ادامع داد رنگتم خیلی پرید از زیر پاتم معلومع خیلی کشیدی ضعف میکنیا بعدشم هوا ب این سردی لباستم ک مناسب نیس سرما میخوری برو یعچی بخور یچیزیم بپوش بیا
اروم گفتم مهم نیس
پاشد با تعجب داشتم نگاش میکردم
گفت یکم بمون الا میام
با تعجب گفتم ام باش
نمیدونم چقد گذشت ک رها با یع پتو یع لیوان اب میوه اومد سمتم
اروم لیوانو...
ادامه دارد....
#پارت7
رفتیم سمت اشپزخونع نشستیم دور میز اروم شرو کردیم اما عین این چن وقت هیچی نمیتونسم بخورم یکم ک گذشت
شکیب گفت دیشب حواسم نبود مث ادم بت نگا نکردم چقد ضعیف شدی
جوابش فقد سوکوت بود داشتم با غذام بازی میکردم ک
مبین رو ب شکیب گفت ار راس میگ طاها زیر چشات چقد گود رفتع و کبودع
اروم گفتم چیزی نیس زیر چشام بخاطر سیگار
شکیب گفت بچ خر میکنی طاها من ک میدونم ت مث ادم چیزی کوفت نکردی
خاستم جوابشو بدم ک رها اومد هودی مشکیمو پوشیدع بود ک روش عکسم چاپ شدع بود با یع شلوار لش چقد ت این لباس جذاب شدع همونجور خیر بش بودم ک شکیب با پاش محکم زد ب پام ک بخودم اومدم برگشتم سمت غذام پام درد گرفتع بود ولی
چیزی نگفتم اروم شرو کردم یع چن تا لقمع بخورم حداقل ضعف نکنم رها دقیقن رو بروم بود میخاستم ابمیوه بردارم اما دستم نمیرسید برگشتم سمت رها
گفتم ام رها میش..
چنان سرشو اورد بالا ک گردن من درد گرفت با ترس داشت بم نگا میکرد کلافع یع دست کشیدم تو موهام گفتم هنو ازم میترسی
فقد داشت با ترس بم نگا میکرد
با لحن اروم تری پرسیدم ار؟
فقد سر تکون داد
عصبی شدم نمیدونم چرا با صدایی ک از عصبی بودن زیاد دو رگع شدع بود گفتم د لنتی گفتم مست بودم کارام دست خودم نبود
عصبی بلند شدم رفتم سمت در هوا سرد بود فقد یع تیشرت استین کوتاه پوشیدع بودم ولی مهم نبود رفتم بیرون رفتم جلو استخر دست کردم تو جیبام ولی تو هیچ کدومشون پاکت سیگارم نبود اوففف الا برم ت خونع از تو اونیکی لباسم بردارم شکیب و مبین نمیزارن بکشم خو سوییچ ماشین هم ک داخل اومیدوارم درباز باشع رفتم سمت ماشین اووفف بستس ک خو اروم از روش خودم درو باز کردم پاکت سیگارمو با فندکم برداشتم رفتم رو تاپ نشستم نمیدونم چقد کشیدم و فک کردم ک حس کردم یکی جلومع سرمو گرفتم بالا دیدم رهاس
اروم گفت میتونم بشینم پیشت
سرمو انداختم پایین گفتم اگ نمیترسی..
حرفمو غط کرد گفت ن نمیترسم
اروم سر تکون دادم بغلم رو تاپ نشست یکم گرفتع بود اروم ازش پسیدم چرا ناراحتی
گفت امم ناراحت نیسم یکم خستم خابم میاد
اروم گفتمم همم خو بخاب
گفت اینجا ک نمیش ولی حس خابیدن نیس
گفتم اها
یکی تو سوکوت گذشت ک اروم گفت طاها
گفتم جانم
گفت اممم چقد بوی سیگار میدی
چیزی نگفتم ک ادامع داد رنگتم خیلی پرید از زیر پاتم معلومع خیلی کشیدی ضعف میکنیا بعدشم هوا ب این سردی لباستم ک مناسب نیس سرما میخوری برو یعچی بخور یچیزیم بپوش بیا
اروم گفتم مهم نیس
پاشد با تعجب داشتم نگاش میکردم
گفت یکم بمون الا میام
با تعجب گفتم ام باش
نمیدونم چقد گذشت ک رها با یع پتو یع لیوان اب میوه اومد سمتم
اروم لیوانو...
ادامه دارد....
۴۳.۵k
۲۶ بهمن ۱۳۹۹