آدم گاهی آنقدر دلش میگیرد که به سایهای گرم میشود

آدم گاهی آن‌قدر دلش می‌گیرد که به سایه‌ای گرم می‌شود.
می‌بیند عجب چشم‌های دیوانه‌ای دارد.
و آغوشش بهشت است.
و صدایش آشناست.
سایه‌ای که از قصه‌ای دور آمده. از سرگذشتی دیرین. از دنیایی آشنا و از روزهایی آتشین.
آدم گاهی آن‌قدر دلش می‌گیرد که به سایه‌ای اعتماد می‌کند.
او را به شب‌نشینی رویا دعوت می‌کند. او را به حال خوش خلسه می‌برد.
آدم گاهی آن‌قدر دلش می‌گیرد که به سایه‌ای می‌گوید:
« گرمم کن. »

#شیما_سبحانی
دیدگاه ها (۰)

از من خبر بگير!كارى نداردكافی‌ ست صبح‌ها دلت برايم تنگ شودو ...

💭جايی ميان بازوانت،کنار سرشانه اتنزديکِ عطرِ گلِ يخ،حوالیِ س...

‍ تو عاشقانه ترین فصلی از کتاب منیغنای ساده و معصوم شعر ناب ...

همیشه به تو فکر می‌کردم و در هر شرایطی و با هر اتفاقی، دلم ح...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

چپتر ۱ _ دختر یتیمعصر بود. سایه دیوار های بلند و ترک خورده ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط