دوست برادرم پارت65
(چهار روز بعد)
ساعت 5عصر بود و میسو هنوز دانشگاه بود البته یه پروژه همکاری با دوستاش داشت که مشغولش بودن...که باید تا چند روز دیگه تموم می شد...تو آزمایشگاه داشت شی*شه در*مان ها رو جا بجا میکرد...که همون لحظه گوشیش زنگ خورد به گوشیش که رو میزبود مگاه کرد و سمتش رفت با دیدن اسم جیمین رو گوشی اخمی کرد و جوابش رو داد
میسو:بله؟!
جیمین با صدایی گرفته جواب داد
جیمین:میسوبه کمکت نیاز دارم...
میسو همینطور که گوشی رو با شونه اش نگه داشت سمت قفسه رفت و دوباره شی*شه ها رو سر جاشون گزاشت و گفت
میسو:چی شده تو خوبی؟!
جیمین یکم ساکت موند و بعد با صدایی گرفته گفت
جیمین: دوباره یه چی زی شده....مچم رو زخم کردم نیازت دارم میسو.....
میسو سریع دست نگه داشت و گفت
میسو: چقدره زخم!؟عمیقه؟؟
جیمین یکم ساکت موند و دوباره ادامه داد
جیمین:نمیدونم...اما یکم زیاده و فکر میکنم نیاز به بخ*یه داشته باشه
میسو:باشه تا 10 دقیقه دیگه خونه ام ...تا میام سعی کن محکم بگیریش..
وبعد قطع کرد وسریع سمت کیفش رفت و بعد کیف کمک ها اولیه که همه چیز داشت رو برداشت و با گفتن اینکه عجله داره از دوستاش خداحافظی کرد ...نمیدونه چرا اما خیلی نگران بود ...به بیرون دانشگاه که رسید سریع تاکسی گرفت
و ادرس خونه رو بهش داد ...
وقتی رسید سریع پیاده شد وسمت آپارتمان رفت و سوار آسانسور شد که یک دقیقه بع جلو در خونه جیمین بود نگاهی به کیفش انداخت هنوزم کلید خونه جیمین رو داشت پس در رو باز کرد و داخل رفت و سریع در رو بست و جیمین رو صدا زد
میسو: جیمین ...کجای؟
ساعت 5عصر بود و میسو هنوز دانشگاه بود البته یه پروژه همکاری با دوستاش داشت که مشغولش بودن...که باید تا چند روز دیگه تموم می شد...تو آزمایشگاه داشت شی*شه در*مان ها رو جا بجا میکرد...که همون لحظه گوشیش زنگ خورد به گوشیش که رو میزبود مگاه کرد و سمتش رفت با دیدن اسم جیمین رو گوشی اخمی کرد و جوابش رو داد
میسو:بله؟!
جیمین با صدایی گرفته جواب داد
جیمین:میسوبه کمکت نیاز دارم...
میسو همینطور که گوشی رو با شونه اش نگه داشت سمت قفسه رفت و دوباره شی*شه ها رو سر جاشون گزاشت و گفت
میسو:چی شده تو خوبی؟!
جیمین یکم ساکت موند و بعد با صدایی گرفته گفت
جیمین: دوباره یه چی زی شده....مچم رو زخم کردم نیازت دارم میسو.....
میسو سریع دست نگه داشت و گفت
میسو: چقدره زخم!؟عمیقه؟؟
جیمین یکم ساکت موند و دوباره ادامه داد
جیمین:نمیدونم...اما یکم زیاده و فکر میکنم نیاز به بخ*یه داشته باشه
میسو:باشه تا 10 دقیقه دیگه خونه ام ...تا میام سعی کن محکم بگیریش..
وبعد قطع کرد وسریع سمت کیفش رفت و بعد کیف کمک ها اولیه که همه چیز داشت رو برداشت و با گفتن اینکه عجله داره از دوستاش خداحافظی کرد ...نمیدونه چرا اما خیلی نگران بود ...به بیرون دانشگاه که رسید سریع تاکسی گرفت
و ادرس خونه رو بهش داد ...
وقتی رسید سریع پیاده شد وسمت آپارتمان رفت و سوار آسانسور شد که یک دقیقه بع جلو در خونه جیمین بود نگاهی به کیفش انداخت هنوزم کلید خونه جیمین رو داشت پس در رو باز کرد و داخل رفت و سریع در رو بست و جیمین رو صدا زد
میسو: جیمین ...کجای؟
۱.۶k
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.