پارت58
#پارت58
پسره الاغ،یکی نیست به منه خر بگه میزاشتی هر
گوری دلش خواست بره،هر غلطی هم خواست بکنه،اصلا به تو چ،همینو میخواستی که بیاد اینطوری بهت بگه،نفهم فک میکنه عاشق چشم و ابروشم که خودشو برام میگیره،جون به جونش کنن دختر بازه پسره بیشعور
همینطوری داشتم با خودم حرف میزدم ومستقیم میرفتم......
یه لحظه به خودم اومدم ونگاهی به دور و برم انداختم تماماًجنگل بود...
+وای خدا من کجاااااام؟؟؟؟؟؟
یه لحظه با فکر این که داخل این جنگل گم شدم لرز به تنم افتاد...
+وااااای،خدا لعنتت کنه کرم که من هرچی میکشم از دست توه،من الان چیکار کنم؟؟؟
بدبختی اینجا بود که باخودم گوشی هم نیاوردم،الان من چیکار کنم؟
برگشتم وبه اطرافم نگاه کردم،ن اینطوری نمیشه که من همینجا بمونم هرچی هم بیشتر بگذره هوا تاریک تر میشه،واسه همین سعی کردم از راهی که اومدم برگردم فک کنم تقریبا یه۲۰دقیقه ای بود داشتم راه میرفتم ولی نمیدونم چرا حس میکردم دارم دور خودم میچرخم،هوا هم تاریک شده بود و من نمیدونستم باید چیکار کنم،یکم که رفتم جلو تر یه تابلو روبروم بود نزدیک شدم و خوندمش،با خوندنش وحشت کل وجودمو گرفتم(منطقه آزاد،مراقب حیوانات وحشی باشید)ای خدا همینم مونده بود غذای خرس و شیر بشم....
دیگه داشت گریم در میومد،داشتم همینطور میرفتم جلو که حس کردم یهو زیر پام خالی شد.........
#loveintime
لطفابرای دوستانتون به اشتراک بزارید🙏👆
@roman._.loveintime
پسره الاغ،یکی نیست به منه خر بگه میزاشتی هر
گوری دلش خواست بره،هر غلطی هم خواست بکنه،اصلا به تو چ،همینو میخواستی که بیاد اینطوری بهت بگه،نفهم فک میکنه عاشق چشم و ابروشم که خودشو برام میگیره،جون به جونش کنن دختر بازه پسره بیشعور
همینطوری داشتم با خودم حرف میزدم ومستقیم میرفتم......
یه لحظه به خودم اومدم ونگاهی به دور و برم انداختم تماماًجنگل بود...
+وای خدا من کجاااااام؟؟؟؟؟؟
یه لحظه با فکر این که داخل این جنگل گم شدم لرز به تنم افتاد...
+وااااای،خدا لعنتت کنه کرم که من هرچی میکشم از دست توه،من الان چیکار کنم؟؟؟
بدبختی اینجا بود که باخودم گوشی هم نیاوردم،الان من چیکار کنم؟
برگشتم وبه اطرافم نگاه کردم،ن اینطوری نمیشه که من همینجا بمونم هرچی هم بیشتر بگذره هوا تاریک تر میشه،واسه همین سعی کردم از راهی که اومدم برگردم فک کنم تقریبا یه۲۰دقیقه ای بود داشتم راه میرفتم ولی نمیدونم چرا حس میکردم دارم دور خودم میچرخم،هوا هم تاریک شده بود و من نمیدونستم باید چیکار کنم،یکم که رفتم جلو تر یه تابلو روبروم بود نزدیک شدم و خوندمش،با خوندنش وحشت کل وجودمو گرفتم(منطقه آزاد،مراقب حیوانات وحشی باشید)ای خدا همینم مونده بود غذای خرس و شیر بشم....
دیگه داشت گریم در میومد،داشتم همینطور میرفتم جلو که حس کردم یهو زیر پام خالی شد.........
#loveintime
لطفابرای دوستانتون به اشتراک بزارید🙏👆
@roman._.loveintime
۵.۸k
۲۹ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.