ا.ت: بهت گفتم داره بهت خیانت میکنه(زیر لب)
ا.ت: بهت گفتم داره بهت خیانت میکنه(زیر لب)
یونگی: چیزی گفتی
ا.ت:هان نه
یونگی:امشب یه مهمونی هست همه با دوست دختراشون میان شما دو تا هم باید نقش دوست دختر منو جین و بازی کنید
ات: یعنی من باهات بیام
یونگی: من حرفی رو دوبار تکرار نمیکنم
ا.ت: باشه بابا حالا لباس چی بپوشم
یونگی: یه لباس بهت میدم دیگه ولی اونجا از پیشم تکون نخور
ا.ت: میترسی فرار کنم
یونگی: نه اونجا آدمای خطرناکی هستن پس پیشم باش
ا.ت: باشه
ا.ت: ساعت چند
یونگی:۷ آماده باشین
ا.ت باشه
ا.ت ویو
ساعت سه بود پس وقت داشتم رفتم تو اتاق و خوابیدم بیدار شدم یه حموم گرفتم موهامو از بالا بستم آرایش لایتی کردم که یه خدمتکار اومد و یه لباس بهم داد اون و پوشیدم رفتم پایین که یونگی به من نگاه کرد چرا من باید نقش دوست دخترش و بازی کنم
یونگی: چیزی گفتی
ا.ت:هان نه
یونگی:امشب یه مهمونی هست همه با دوست دختراشون میان شما دو تا هم باید نقش دوست دختر منو جین و بازی کنید
ات: یعنی من باهات بیام
یونگی: من حرفی رو دوبار تکرار نمیکنم
ا.ت: باشه بابا حالا لباس چی بپوشم
یونگی: یه لباس بهت میدم دیگه ولی اونجا از پیشم تکون نخور
ا.ت: میترسی فرار کنم
یونگی: نه اونجا آدمای خطرناکی هستن پس پیشم باش
ا.ت: باشه
ا.ت: ساعت چند
یونگی:۷ آماده باشین
ا.ت باشه
ا.ت ویو
ساعت سه بود پس وقت داشتم رفتم تو اتاق و خوابیدم بیدار شدم یه حموم گرفتم موهامو از بالا بستم آرایش لایتی کردم که یه خدمتکار اومد و یه لباس بهم داد اون و پوشیدم رفتم پایین که یونگی به من نگاه کرد چرا من باید نقش دوست دخترش و بازی کنم
۶.۷k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.