فصل شب دردناک

فصل۲ |شب دردناک |
پارت ۹۲

صورتش
ات : این ... شما هستی .... آقا پارک پدر من !
آقا پارک عصبی دستی تو موهایش کشید با لگد ای که به شکم دخترش زد باعث درد بدی تو شکمش پیچیده شد دست اش را گذاشت رو شکمش و را گریه های که میکرد هر دل سنگی را آب میکرد
آقا/پ: دختره احمق کاش هیچ وقت به دنیا نمیومدی برو دعوا کن ایل سونگ زدنه بمونه مگرنه تو قاتل داداشت میشی و من قاتل دخترم ...
این حرفش‌را زو و با قدم شد دختره با درد تو شکمش بهش نزدیک شد و پاهای پدرش را گرفت با التماس و گریه های که میکرد گفت
ات : پدر .... چ.....ی شده ایل سونگ......! حالش خوبه
اقا/پ: تو بخاطر تو تصادف کرد
دخترش را هول داد و با زخمی شدن شانه اش اصلا هیچ دردی حس نمیکرد فقد و فقد به حال بردارش فکر می‌کرد از رو زمین بلند شد و از اتاق خارج شد زود سمته در رفت
کفش هایش را زود پوشید و پالتو اش را برداشت از خونه خارج شد و سمته جاده رفت و دستی تکون داد جلو تاکسی و خدا روشکر تاکسی خالی بود و ایستاد ات بدونه هیچ توجهی سوار شد و آدرس بیمارستان رو بهش داد و ماشین حرکت کرد .... راننده همش به ات نگاه میکرد..... و سوالی ذهنش را درگیر کرد بلخره دلش رو زد به دریا و گفت ...
راننده : خانم حالتون خوبه
ات نگاهش را بهش دوخت و گفت ... ات : آره خوبم فقد سریعتر برید
راننده : آخه صورتتون زخمی هستش گفتم نیازی به پانسمانش ندارید؟
دختره از مهربانی راننده تاکسی خنده ای از سر مهربانیش کرد و سرش را پایین انداخت و گفت
ات : ممنونم آقا ولی نیازی نیست فقد میشه منو زود به بیمارستان برسونید
__________

ات زود ماشین پیاده شد و سمته صندلی راننده رفت سرش را خم کرد و گفت
ات: من پیشم پولی نیست آقا
راننده تاکسی خنده ای کرد ...
راننده : هیچ اشکالی نداره برو به فامیلت برس من همین جا پارک میکنم
دختره خنده ای کرد و سمته در رفت از در شیشه ای عبور کرد و با دویدن وارد آسانسور شد با دیدن چندین مرد در آسانسور دوباره عقب رفت و سمته پله ها رفت تک تک آن پله های مارپیچ را طی کرد و بلخره به راه رو رسید سمته خانمی رفت که پوشت میز نشسته بود
ات : سلام ببخشید مریض پارک ایل سونگ رو اینجا آوردین
..... : بله حتما چند دقیقه صبر کنید
سانیی منتظر ماند
دیدگاه ها (۰)

فصل ۲ |شب دردناک |پارت ۹۳با دویدن به اتاق عمل رسید پدر و ماد...

فصل۲ |شب دردناک |پارت ۹۴نگاهش را از اون ادم های که به شدت از...

فصل۲ |شب دردناک|پارت ۹۱بردارش باز هم اسرار کرد و این بار خوا...

فصل۲ |شب دردناک|پارت ۹۰ات : هیونگ .. میشه هیچی نگی فقد بغلم ...

My sweet childhood love Part 5 ب ات : بهتره بریم داخل جلو در...

وقتی عضو هشتم بی تی اسی و اون عاشقتهدرخواستی☆p.3^ویو ات ^راه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط