تک پارتی جدید که نصفش رفت برای پارت بعددد!؟؟
تک پارتی جدید که نصفش رفت برای پارت بعددد!؟؟
p¹
داشتی برای کلاسِ زیبای تاریخ آماده میشدی
امروز از اون کلاس فراری بودی
کسی که معلم این درس بود همسرت بود..کسی که دیشب باهاش بحث کرده بودی
با بیحوصلگی کیفت رو از روی زمین برداشتی و وارد کلاس شدی
بعد از چند دقیقه استاد داخل کلاس اومد و همه برای احترام تعظیم کردن و تو طابع جمع شدی
بعد از تعظیم روی صندلیت نشستی و خودکارت رو روی میز کشیدی
استاد درس رو شروع کرد ولی تو هیچ توجهی نداشتی
صدای کوبیده شدن خودکار روی میز توجهت رو جذب کرد تا به استاد نگاه کنی
سرت رو بالا آوردی که نگاهِ عصبی استاد تمام وجودت رو بلعید: خانمِ کیم..وقتی دارم تدریس میکنم نگاهت رو یه تخته بده..نه به کف زمین! بار آخرت باشه!
سرت رو به معنای تایید به سردی تکون دادی و عذر خواستی: بله استاد.. تکرار نمیشه!
قبل از اینکه روی صندلی بشینی صدای استاد دوباره شنیده شد: خانم کیم برو توی اتاقم! پروندتون داره سنگین میشه!!
کیفت رو با خشم برداشتی و بدون خداحافظی از کلاس خارج شدی
توی دفتر استادت نشستی و شروع به لعنت کردنِ زمین و زمان کردی
حدود یک ساعت بعد درِ اتاق باز شد و کت شلوار مشکی رنگ استاد توی نور غرق شد.
وارد اتاق شد و در رو بست: خب دیگه این دراما بازیا بسه.!
با اخم از روی صندلی بلند شدی و تعظیم کردی: بفرمایید استاد مین!
با صورتِ در هم رفته بهت خیره شد و پشت میزش نشست: استاد مین؟! نه بابا!
پاهات رو کنار هم جفت کردی و سرت رو بالا آوردی: بله استاد مین.. و اگه کاری ندارین من برم چون باید به کلاس آقای بونگ برسم!
آقای بونگ کسی بود که توی سال اول دانشگاهت ازش خوشت اومد و استاد مین اولین نفری بود که احساست رو نسبت به آقای بونگ فهمید و به همین خاطر تمام کلاس هات رو با آقای بونگ حذف کرد..بالاخره که باید برای آقای مین میشدی!
فَک منقبض شدش نشونه همه چی بود و این تورو خوشحال میکرد
از روی صندلی بلند شدی و کنار در ایستادی: خیلی خب استاد مین..کلاس آقای بونگ داره شروع میشه...میخوام زود به کلاس هنر برسم!.
قبل از اینکه در رو باز کنی با سرعت پشتت استاد و تورو بین خودش و دیوار گیر انداخت: منظورت چیه مین ا.ت؟!!!
دستش رو سمت در برد و قفل در رو محکم بست تا از وارد نشدن بقیه مطمئن بشه!
p¹
داشتی برای کلاسِ زیبای تاریخ آماده میشدی
امروز از اون کلاس فراری بودی
کسی که معلم این درس بود همسرت بود..کسی که دیشب باهاش بحث کرده بودی
با بیحوصلگی کیفت رو از روی زمین برداشتی و وارد کلاس شدی
بعد از چند دقیقه استاد داخل کلاس اومد و همه برای احترام تعظیم کردن و تو طابع جمع شدی
بعد از تعظیم روی صندلیت نشستی و خودکارت رو روی میز کشیدی
استاد درس رو شروع کرد ولی تو هیچ توجهی نداشتی
صدای کوبیده شدن خودکار روی میز توجهت رو جذب کرد تا به استاد نگاه کنی
سرت رو بالا آوردی که نگاهِ عصبی استاد تمام وجودت رو بلعید: خانمِ کیم..وقتی دارم تدریس میکنم نگاهت رو یه تخته بده..نه به کف زمین! بار آخرت باشه!
سرت رو به معنای تایید به سردی تکون دادی و عذر خواستی: بله استاد.. تکرار نمیشه!
قبل از اینکه روی صندلی بشینی صدای استاد دوباره شنیده شد: خانم کیم برو توی اتاقم! پروندتون داره سنگین میشه!!
کیفت رو با خشم برداشتی و بدون خداحافظی از کلاس خارج شدی
توی دفتر استادت نشستی و شروع به لعنت کردنِ زمین و زمان کردی
حدود یک ساعت بعد درِ اتاق باز شد و کت شلوار مشکی رنگ استاد توی نور غرق شد.
وارد اتاق شد و در رو بست: خب دیگه این دراما بازیا بسه.!
با اخم از روی صندلی بلند شدی و تعظیم کردی: بفرمایید استاد مین!
با صورتِ در هم رفته بهت خیره شد و پشت میزش نشست: استاد مین؟! نه بابا!
پاهات رو کنار هم جفت کردی و سرت رو بالا آوردی: بله استاد مین.. و اگه کاری ندارین من برم چون باید به کلاس آقای بونگ برسم!
آقای بونگ کسی بود که توی سال اول دانشگاهت ازش خوشت اومد و استاد مین اولین نفری بود که احساست رو نسبت به آقای بونگ فهمید و به همین خاطر تمام کلاس هات رو با آقای بونگ حذف کرد..بالاخره که باید برای آقای مین میشدی!
فَک منقبض شدش نشونه همه چی بود و این تورو خوشحال میکرد
از روی صندلی بلند شدی و کنار در ایستادی: خیلی خب استاد مین..کلاس آقای بونگ داره شروع میشه...میخوام زود به کلاس هنر برسم!.
قبل از اینکه در رو باز کنی با سرعت پشتت استاد و تورو بین خودش و دیوار گیر انداخت: منظورت چیه مین ا.ت؟!!!
دستش رو سمت در برد و قفل در رو محکم بست تا از وارد نشدن بقیه مطمئن بشه!
۳۷.۱k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.