part 102
#part_102
#دوروکـــ
قبل از اینکه کاری بکنم صدای ضعیفش امد
آسیه:دوروک مـ.ــن دیگه دخـ.ـتـر نیستم
با تعجب سرمو بالا گرفتم و تو چشماش زل زدم
دوروک:این چرتُ پرتا چیه؟
همینطور که چونهاش میلرزید لب زد
آسیه:راست میگم دیگه...
قبول منم دوست دارم؛اما من دیگه دختر نیستم
مسلماً توعم دوست نداری باکسی باشی که دختر نیست مگه نه؟
قطره های اشکش حالمو بد میکرد...
نفهمیدم کِی به این حال افتاده بودم که اشکای یک دختر
میتونست حالم خراب کنه
دوروک:آسیه هنوز چیزی معلوم نیست...
جواب آزمایش نیومده؛تروخدا اینطوری حرف نزن
آسیه:دوروک من اونشب بیهوش افتاده بودم و لباسی تنم نبود
این خودش چه معنی میتونه داشته باشه؟
تروخدا یک جوری وانمود نکن که اتفاقی نیوفتاده
توعم حق داری اگر نخای با من باشی...
بعداز تموم شدن حرفش بهم پشت کرد و رفت...
بهتزده به جای خالیش خیره شده بودم
دستام کمکم مشت میشد؛من اون بیشرف پیدا میکنم
از مدرسه خارج شدم و به طرف حیاط پشت رفتم
انقدر عصبی بودم که دلم نمیخاست با هیچ کس حرف بزنم...
تایم مدرسه تموم شده بود و بچها کمکم داشتن میرفتن...
بیتوجه به زنگای گوشیم وارد سالن شدم...
#دوروکـــ
قبل از اینکه کاری بکنم صدای ضعیفش امد
آسیه:دوروک مـ.ــن دیگه دخـ.ـتـر نیستم
با تعجب سرمو بالا گرفتم و تو چشماش زل زدم
دوروک:این چرتُ پرتا چیه؟
همینطور که چونهاش میلرزید لب زد
آسیه:راست میگم دیگه...
قبول منم دوست دارم؛اما من دیگه دختر نیستم
مسلماً توعم دوست نداری باکسی باشی که دختر نیست مگه نه؟
قطره های اشکش حالمو بد میکرد...
نفهمیدم کِی به این حال افتاده بودم که اشکای یک دختر
میتونست حالم خراب کنه
دوروک:آسیه هنوز چیزی معلوم نیست...
جواب آزمایش نیومده؛تروخدا اینطوری حرف نزن
آسیه:دوروک من اونشب بیهوش افتاده بودم و لباسی تنم نبود
این خودش چه معنی میتونه داشته باشه؟
تروخدا یک جوری وانمود نکن که اتفاقی نیوفتاده
توعم حق داری اگر نخای با من باشی...
بعداز تموم شدن حرفش بهم پشت کرد و رفت...
بهتزده به جای خالیش خیره شده بودم
دستام کمکم مشت میشد؛من اون بیشرف پیدا میکنم
از مدرسه خارج شدم و به طرف حیاط پشت رفتم
انقدر عصبی بودم که دلم نمیخاست با هیچ کس حرف بزنم...
تایم مدرسه تموم شده بود و بچها کمکم داشتن میرفتن...
بیتوجه به زنگای گوشیم وارد سالن شدم...
۱.۷k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.