اشتباه بزرگی به اسم اعتماد ....
اشتباه بزرگی به اسم اعتماد ....
پارت دوازده
________
ویو ا.ت
درحال تعریف گذشته به یونگی*
ات: صبح که از خواب بلند شدم فکر میکردم همش الکیه ولی وقتی نگاهی اتاق کردم فهمیدم واقعیت بود ...اونجا اتاق بار بود و تهیونگ واقعا کار خودش رو کرده بود ...یونگی شی فکر کنم از اون موقع بود که فهمیدم تهیونگ آدمی نبود که باید بهش اعتماد میکردم ...وقتی برگشتم خونه جیمین کلی سوال پیچم کرد کجا بود؟! چرا تلفنم رو جواب نمیدادم ؟!و کلی سوال های دیگه ...ولی من فقط با گریه رفتم تو بغل جیمین...جیمین تنها آدمی بود و هست که من بخش اعتماد داشتم و میتونستم ساعت ها بشینم حرف های دلم رو بهش بزنم
@یونگی:جیمین از این اتفاق خبر داره ؟!
ات:نه ...بهش نگفتم چون میترسیدم بلایی سر خودش و تهیونگ بیاره...
@ا.ت فکر نمیکنی باید بهش بگی ؟!
ات:نمیدونم ولی میترسم...
@باشه...هر وقت آماده بودی ...منم بهت کمک میکنم ...
یونگی به کمدی اشاره کرد
@هرچی لازم داری این جاست ....از وسیله های بهداشتی و آرایشی و روتین پوست تا لباس های بیرونی و خونگی و مجلسی
ات:ممنون ولی خواهرت ...
@اون دختر خوبیه ... مطمئن باش اگر بفهمه ناراحت و عصبانی نمیشه ...حموم هم هست اگر خواستی برو
ات:ممنون
یونگی رفت بیرون ...ا.ت یه دوش گرفت و لباس هایش رو عوض کرد ...پایین رفت
هیچکس تو سالن نبود ولی بوی غذا می آمد
ات سمت آشپزخانه رفت که با یه دختر تقریبا هم قد و هیکل خودش مواجه شد
ات:ببخشید ...
اون دختر برگشت
&عامم...تو حتما باید ا.ت باشی درسته؟!...برادرم گفت یه دختر خوشگل مهمون ما هست ولی فکر نمیکردم آنقدر قشنگ باشی
ات:حیح :)
&اون لباس من نیست تنت ؟؟
ات: عامم این چرا چرا هست ...میدونی داداشت گفت اشکال ندارد اگر این رو بپوشم ولی اگر میخوای عوض میکنم
&نه نه ...مشکلی نیست
ات:ببینم فقط شلوار نداری ؟!
&این رو متاسفم ...چون با برادرم زندگی میکنم اصلا اهل شلوار نیستم ...تازه چون با شلوارک راحت ترم برای همین ...
ات:مشکلی نیست ...فراموشش کن
کنار اون دختره رفت و کمکش کرد داخل غذا پختن
ات:ببینم اسمت چیه ؟!
&عامم من سولهی هستم مین سولهی ...
ات:خوشبختم پارک ا.ت
&با اون پسره مو قهوه ای نسبتی داری؟!...ببینم نکنه زنشی ؟!
ات:چ،چی؟!..نه بابا اون پسر عمومه ...پارک جیمین ...با هم تو یه خونه زندگی میکنیم چون وقتی پدر و مادرم مردن عموم سرپرستی من رو گرفت و بعد هم که عموم مرد...من و جیمین با هم زندگی میکنیم
&هومم...پسر خوشگلیه ...شبیه فرشته هاست
ات:(خنده) جیمین ؟!...هومم آره ولی بعضی موقع ها سوهان روح ...
&نمونه بارزش همین برادر ما یونگیه ...بعضی موقع ها دلت میخواد با صندلی بکوبی تو دهنش آنقدر حرصت رو در میاره ...
ات:(خنده)...
پرش زمانی
ادامه کامنت !
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN#fake#TAEHYUNG
پارت دوازده
________
ویو ا.ت
درحال تعریف گذشته به یونگی*
ات: صبح که از خواب بلند شدم فکر میکردم همش الکیه ولی وقتی نگاهی اتاق کردم فهمیدم واقعیت بود ...اونجا اتاق بار بود و تهیونگ واقعا کار خودش رو کرده بود ...یونگی شی فکر کنم از اون موقع بود که فهمیدم تهیونگ آدمی نبود که باید بهش اعتماد میکردم ...وقتی برگشتم خونه جیمین کلی سوال پیچم کرد کجا بود؟! چرا تلفنم رو جواب نمیدادم ؟!و کلی سوال های دیگه ...ولی من فقط با گریه رفتم تو بغل جیمین...جیمین تنها آدمی بود و هست که من بخش اعتماد داشتم و میتونستم ساعت ها بشینم حرف های دلم رو بهش بزنم
@یونگی:جیمین از این اتفاق خبر داره ؟!
ات:نه ...بهش نگفتم چون میترسیدم بلایی سر خودش و تهیونگ بیاره...
@ا.ت فکر نمیکنی باید بهش بگی ؟!
ات:نمیدونم ولی میترسم...
@باشه...هر وقت آماده بودی ...منم بهت کمک میکنم ...
یونگی به کمدی اشاره کرد
@هرچی لازم داری این جاست ....از وسیله های بهداشتی و آرایشی و روتین پوست تا لباس های بیرونی و خونگی و مجلسی
ات:ممنون ولی خواهرت ...
@اون دختر خوبیه ... مطمئن باش اگر بفهمه ناراحت و عصبانی نمیشه ...حموم هم هست اگر خواستی برو
ات:ممنون
یونگی رفت بیرون ...ا.ت یه دوش گرفت و لباس هایش رو عوض کرد ...پایین رفت
هیچکس تو سالن نبود ولی بوی غذا می آمد
ات سمت آشپزخانه رفت که با یه دختر تقریبا هم قد و هیکل خودش مواجه شد
ات:ببخشید ...
اون دختر برگشت
&عامم...تو حتما باید ا.ت باشی درسته؟!...برادرم گفت یه دختر خوشگل مهمون ما هست ولی فکر نمیکردم آنقدر قشنگ باشی
ات:حیح :)
&اون لباس من نیست تنت ؟؟
ات: عامم این چرا چرا هست ...میدونی داداشت گفت اشکال ندارد اگر این رو بپوشم ولی اگر میخوای عوض میکنم
&نه نه ...مشکلی نیست
ات:ببینم فقط شلوار نداری ؟!
&این رو متاسفم ...چون با برادرم زندگی میکنم اصلا اهل شلوار نیستم ...تازه چون با شلوارک راحت ترم برای همین ...
ات:مشکلی نیست ...فراموشش کن
کنار اون دختره رفت و کمکش کرد داخل غذا پختن
ات:ببینم اسمت چیه ؟!
&عامم من سولهی هستم مین سولهی ...
ات:خوشبختم پارک ا.ت
&با اون پسره مو قهوه ای نسبتی داری؟!...ببینم نکنه زنشی ؟!
ات:چ،چی؟!..نه بابا اون پسر عمومه ...پارک جیمین ...با هم تو یه خونه زندگی میکنیم چون وقتی پدر و مادرم مردن عموم سرپرستی من رو گرفت و بعد هم که عموم مرد...من و جیمین با هم زندگی میکنیم
&هومم...پسر خوشگلیه ...شبیه فرشته هاست
ات:(خنده) جیمین ؟!...هومم آره ولی بعضی موقع ها سوهان روح ...
&نمونه بارزش همین برادر ما یونگیه ...بعضی موقع ها دلت میخواد با صندلی بکوبی تو دهنش آنقدر حرصت رو در میاره ...
ات:(خنده)...
پرش زمانی
ادامه کامنت !
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN#fake#TAEHYUNG
۱۱.۰k
۰۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.