🍃زندگی متفاوت
🌚فصل دوم
پارت 182
#leoreza
جیغ میکشید ، دردش میومد انگار درد
قلبم رو به درد می اورد و استرس بدی بهم دست میداد با سرعت بالای میروندم
رضا:نفس عمیقی بکش خب استرس نداشته باش
پانیذ:نمیتونم خیلی بد درد داره
چنگی به دستم زد و ناخوناش رو به پوست دستم فشرد تا دوایی برای دردش دوا کنه ولی انگار درد بدی بود رسیدیم به بیمارستانی که دکتر خودش بود ماشین رو پارک کردم سوییچ برداشتم و صندلی شاگرد درش رو باز کردم چون وزنی نداشت دستم انداختم زیر پاهاش ک بغلش کرد وقتی رسیدیم اوژانس بیمارستان نشوندمش رو صندلی ویلچر دار که پرستار به اتاق عمل بردتش به پرستاری که همراه اونا میرفت اومد کنارم
رضا:دکترش هست
پرستار:خانم دکتر پرستو رو میگین
رضا:بله
پرستار:نه نیستن ولی الان بهشون اطلاع میدیم نگران نباشین
رفتن اتاق عمل طول و عرض بیمارستان رو فقط طی میکردم اون به مدت 1 ساعت
وقتی دکتر اومد با عجله رفت به اتاق عمل گوشیم به لرزش افتاد و اسم ممدرضا خودنمایی کرد جواب دادم
رضا:بله
ممدرضا:کجایی
رضا:بیمارستان
ممدرضا:اونجا چیکار میکنی 3 شب
رضا:پانیذ درد زایمانش گرفته تو بر چی زنگ زدی
ممدرضا:بعدا برات میگم اسم بیمارستان رو بگو
رضا:......
ممدرضا:اومدم چیزی لازم نداری
رضا:چرا وسایل بچه خونه اس
ممدرضا:باشه میارم
دمت گرمی گفتم گوشی رو قطع کردم
جیغ های خفیفی میومد که حدس میزدم بر پانیذ بود که استخونام رو به لرزش انداخته بود
دقیقا نیم ساعت بعد ممدرضا اومد چند پرستاری اومدن بیرون که جلوی یکیشون رو گرفتم
نمیتونستم تحمل کنم
رضا:میشه رفت تو
پرستار:همسرشی
رضا:بله
پرستار:بله بیایین همراهیتون کنم
با هم وارد شدیم که لباس مخصوص خودش رو داد وارد اتاقی عمل شدیم که
کنار تختش نشستم که
دکتر:باهاش حرف بزن شاید بتونه تحمل کنه چون کیسه اش پاره شده یکم سخته
چشام دوختم به پانیذ و سرم به پیشونیش چسبوندم با یکی از دستم ، دستش رو گرفتم و اون یکی رو موهاش رو نوازش میکردم
رضا:پانی منو نگا کن
چشای اشکیش رو بهم دوخت که دلم اواره ی چشاش شد
رضا:دختر کوچولومون بدنیا میاد ولی یکم درد داره
پانیذ:نمیتونمم (جیغ)
و روشو ازم گرف
رضا:هیش سعی کن میتونی تو قوی میتونم همونجور که دربرابر من بودی قوی و سرسخت خب سعی کن
نفس های عمیقی میکشید ولی جیغاش بلند بود
دکتر:کم مونده عزیزم سعی کن میتونی
جیغی کشید
پانیذ:نمیشه
رضا:چرا نتونی اگه سعی کنی میشه قربونت بشم زود باش
با اخرین جیغش مصادف شد با گریه دختر کوچولومون که متولد شد
گریه هایی از شوق که نمیدونم کی باریده شدن وقتی دورش پیچیده شد
پرستار اورد بغلم
شد دومین بچه ای که داریم
پانیذ:میخام ببینمش
نزدیکش اوردم که وقت بوش کردیم بوی لطافت میداد
قطرات اشک پانیذ میریختن
پانیذ:خیلی خوشگله......
پارت 182
#leoreza
جیغ میکشید ، دردش میومد انگار درد
قلبم رو به درد می اورد و استرس بدی بهم دست میداد با سرعت بالای میروندم
رضا:نفس عمیقی بکش خب استرس نداشته باش
پانیذ:نمیتونم خیلی بد درد داره
چنگی به دستم زد و ناخوناش رو به پوست دستم فشرد تا دوایی برای دردش دوا کنه ولی انگار درد بدی بود رسیدیم به بیمارستانی که دکتر خودش بود ماشین رو پارک کردم سوییچ برداشتم و صندلی شاگرد درش رو باز کردم چون وزنی نداشت دستم انداختم زیر پاهاش ک بغلش کرد وقتی رسیدیم اوژانس بیمارستان نشوندمش رو صندلی ویلچر دار که پرستار به اتاق عمل بردتش به پرستاری که همراه اونا میرفت اومد کنارم
رضا:دکترش هست
پرستار:خانم دکتر پرستو رو میگین
رضا:بله
پرستار:نه نیستن ولی الان بهشون اطلاع میدیم نگران نباشین
رفتن اتاق عمل طول و عرض بیمارستان رو فقط طی میکردم اون به مدت 1 ساعت
وقتی دکتر اومد با عجله رفت به اتاق عمل گوشیم به لرزش افتاد و اسم ممدرضا خودنمایی کرد جواب دادم
رضا:بله
ممدرضا:کجایی
رضا:بیمارستان
ممدرضا:اونجا چیکار میکنی 3 شب
رضا:پانیذ درد زایمانش گرفته تو بر چی زنگ زدی
ممدرضا:بعدا برات میگم اسم بیمارستان رو بگو
رضا:......
ممدرضا:اومدم چیزی لازم نداری
رضا:چرا وسایل بچه خونه اس
ممدرضا:باشه میارم
دمت گرمی گفتم گوشی رو قطع کردم
جیغ های خفیفی میومد که حدس میزدم بر پانیذ بود که استخونام رو به لرزش انداخته بود
دقیقا نیم ساعت بعد ممدرضا اومد چند پرستاری اومدن بیرون که جلوی یکیشون رو گرفتم
نمیتونستم تحمل کنم
رضا:میشه رفت تو
پرستار:همسرشی
رضا:بله
پرستار:بله بیایین همراهیتون کنم
با هم وارد شدیم که لباس مخصوص خودش رو داد وارد اتاقی عمل شدیم که
کنار تختش نشستم که
دکتر:باهاش حرف بزن شاید بتونه تحمل کنه چون کیسه اش پاره شده یکم سخته
چشام دوختم به پانیذ و سرم به پیشونیش چسبوندم با یکی از دستم ، دستش رو گرفتم و اون یکی رو موهاش رو نوازش میکردم
رضا:پانی منو نگا کن
چشای اشکیش رو بهم دوخت که دلم اواره ی چشاش شد
رضا:دختر کوچولومون بدنیا میاد ولی یکم درد داره
پانیذ:نمیتونمم (جیغ)
و روشو ازم گرف
رضا:هیش سعی کن میتونی تو قوی میتونم همونجور که دربرابر من بودی قوی و سرسخت خب سعی کن
نفس های عمیقی میکشید ولی جیغاش بلند بود
دکتر:کم مونده عزیزم سعی کن میتونی
جیغی کشید
پانیذ:نمیشه
رضا:چرا نتونی اگه سعی کنی میشه قربونت بشم زود باش
با اخرین جیغش مصادف شد با گریه دختر کوچولومون که متولد شد
گریه هایی از شوق که نمیدونم کی باریده شدن وقتی دورش پیچیده شد
پرستار اورد بغلم
شد دومین بچه ای که داریم
پانیذ:میخام ببینمش
نزدیکش اوردم که وقت بوش کردیم بوی لطافت میداد
قطرات اشک پانیذ میریختن
پانیذ:خیلی خوشگله......
۷.۸k
۱۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.