((لیسو))
((لیسو))
رفتم تو اتاق خودمو ا/ت..
خودمو رو تخت انداختم و به بالش کناریم که همیشه ا/ت روش میخوابید نگاه کردم
~خواهر جونم… ا/ت… اگه تو اینجا بودی… اگه تو بودی بهت میگفتم.. تو از دستم عصبانی نمیشدی و درکم میکردی… ا/ت تروخدا برگرد ..
و بالششو توی بغلم مچاله کردمو با اشکایی که میریختم خودمو خالی میکردم
((اونجو ))
مطمئن بودم یه غلطی کرده
داشتم دیوونه میشدم… این از ا/ت که امروز تا دم مرگ رفته و برگشته ..اینم از لیسو که شک ندارم یه غلطی کرده…. لعنتی… چرا اینطوری شد… چرا ا/ت اونجا گیر کرد
-ا/ت ..تروخدا برگرد ..من نمیتونم از پس لیسو تنها بربیام ..من مراقب خودمم نمیتونم باشم چه برسه این دختره ی روانی… .اگه الان اینجا بودی طاقت نمیاوردی صبح شه و هر طور شده اشتیمون میدادی… اههه ا/ت ..
ناگهان یه فکری به مغزم خطور کرد
((صبح روز بعد تو کره))
رز : ااا… لیسو بیا صبحونه حاضره
~اخخخ…. کمرممم… شکمممم همه جام درد میکنه…
کتی: واقعا اونکارو کردی?
~ای بابااا. ..ولم کنین ..
میرا : نه بابا انقدرا هم احمق نیست که انقدر زود خودشو دو دستی تقدیم پسره کنه
~اههههههههههه(داد زد) تمومش کنین دیگه… حتی اگه اونکارو هم کرده باشم به خودم مربوطه ..فقط به خودم
رز: اا.. اونجو..
-صبح بخیر
رز: اون چمدون دیگه چیه ?
-میرم پیش ا/ت… نمیتونم بیشتر از این بدون اون اینجا بمونم ..بدون اون حتی نمیتونم خودمو تحمل کنم
~یهو بگو نمیتونی منو تحمل کنی دیگه اونجو خانم
-اگه الان ا/ت اینجا بود بهم میگفت جوابتو ندم
~اه… اگه ا/ت بود که اصلا الان وضعمون این نبود
-به هر حال… کتی ، اس ار ،،، دخترا ..اگه ناخواسته دیشب ناراحتتون کردم… معذرت میخوام… من واقعا دارم دیوونه میشم… فکر اینکه اون عوضی چطوری تونست ا/ت رو با چاقو شکنجه کنه داره داغونم میکنه
~همیشه همین بوده ..همیشه ا/ت برات مهم تر از من بوده ..(بغضش ترکید)
#loveme °•
رفتم تو اتاق خودمو ا/ت..
خودمو رو تخت انداختم و به بالش کناریم که همیشه ا/ت روش میخوابید نگاه کردم
~خواهر جونم… ا/ت… اگه تو اینجا بودی… اگه تو بودی بهت میگفتم.. تو از دستم عصبانی نمیشدی و درکم میکردی… ا/ت تروخدا برگرد ..
و بالششو توی بغلم مچاله کردمو با اشکایی که میریختم خودمو خالی میکردم
((اونجو ))
مطمئن بودم یه غلطی کرده
داشتم دیوونه میشدم… این از ا/ت که امروز تا دم مرگ رفته و برگشته ..اینم از لیسو که شک ندارم یه غلطی کرده…. لعنتی… چرا اینطوری شد… چرا ا/ت اونجا گیر کرد
-ا/ت ..تروخدا برگرد ..من نمیتونم از پس لیسو تنها بربیام ..من مراقب خودمم نمیتونم باشم چه برسه این دختره ی روانی… .اگه الان اینجا بودی طاقت نمیاوردی صبح شه و هر طور شده اشتیمون میدادی… اههه ا/ت ..
ناگهان یه فکری به مغزم خطور کرد
((صبح روز بعد تو کره))
رز : ااا… لیسو بیا صبحونه حاضره
~اخخخ…. کمرممم… شکمممم همه جام درد میکنه…
کتی: واقعا اونکارو کردی?
~ای بابااا. ..ولم کنین ..
میرا : نه بابا انقدرا هم احمق نیست که انقدر زود خودشو دو دستی تقدیم پسره کنه
~اههههههههههه(داد زد) تمومش کنین دیگه… حتی اگه اونکارو هم کرده باشم به خودم مربوطه ..فقط به خودم
رز: اا.. اونجو..
-صبح بخیر
رز: اون چمدون دیگه چیه ?
-میرم پیش ا/ت… نمیتونم بیشتر از این بدون اون اینجا بمونم ..بدون اون حتی نمیتونم خودمو تحمل کنم
~یهو بگو نمیتونی منو تحمل کنی دیگه اونجو خانم
-اگه الان ا/ت اینجا بود بهم میگفت جوابتو ندم
~اه… اگه ا/ت بود که اصلا الان وضعمون این نبود
-به هر حال… کتی ، اس ار ،،، دخترا ..اگه ناخواسته دیشب ناراحتتون کردم… معذرت میخوام… من واقعا دارم دیوونه میشم… فکر اینکه اون عوضی چطوری تونست ا/ت رو با چاقو شکنجه کنه داره داغونم میکنه
~همیشه همین بوده ..همیشه ا/ت برات مهم تر از من بوده ..(بغضش ترکید)
#loveme °•
۱۱.۸k
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.