🥀فصل دوم پارت 75🥀
🥀فصل دوم پارت 75🥀
جیمین کنارش رویه تخت دراز کشید
به خودش نزدیک کرد و سرشو گذاشت رویه س*ینه خودش موهاش رو نوازش میکرد که بعد از چند مین ات خوابش برد
سه ساعت بعد
با نبوده جینین از خواب بیدار شد و نگاهش رو بسمته تخت داد اخمی رویه صورتش نشست که شوهرش نیست
یعنی خواب بود یعنی جیمین نیومده یعنی اون خواب بود
همش حرفای عجیبی تویه سرش میومد بغض تو گلوش بود که ازیتش میکرد لباسی توجه هشو جلب کرد یه لباس سفید رویه تخت گذاشته بود خوب فکر کرد که قبل از خوابش این لباس اینجا نبود پس از رویه تخت بلند شد و نگاهی به لباس کرد رویه لباس یه یادداشت بود
" شیرینیه من بیدار شدی این لباسو بپوش "
وقتی یادداشت رو خوند لبخند رو لبش اومد لباس رو برداشت و بعد از پوشیدن اش موهاش رو با گیره مو بست سمته در اوتاق قدم برداشت با یادداشته دیگه ای خنده رویه لبش اومد با خودش زمزمه کرد
ات : یعنی الان هم دارم خواب میبینم !
" شیرینیه زندگیم اگه عاشقمی دنباله صدایه عشق برو "
بعد از خوندنش راهیه در عمارت شد میخواست در و رو باز کنه که بازم یادداشت نظرشو جلو کرد
" شیرینیه من سوار ابرا شو و دنباله صدایه عشقت برو
خنده ای کرد و به سمته بیرون راهی شد مردمک چشمای اش به سمته ماشین مشکی رفت به سمتش راهی شد
راننده :بفرمائید خانم آقا منتظره شماست
هیچی نگفت و سواره ماشین شد
《《《《《《《《《《《《《
بعد از کلی انتظار بلخره رسیدن به دریا ات نگاهی از شیشه ماشین به بیرون کرد از ماشین پیاده شد و از دیده چشمایش یه میز شام خیلی رمانتیک رو تماشا میکرد قدمی سمتش برداشت فکر میکرد خواب بود و میخواست از این خواب بیدار شه خیلی خوشحال بود بلخره به میز رسید رویه میز یادداشت بود برداشت و
" پشته سرش تو نگاه کن شیرینیه زندگیم "
نگاهی رو پشته سرش کرد مردک چشماش برقی زد و خند رو لباش اومد
ات : جیمین
جیمین : دلم برات خیلی تنگ شده بود میایی بغلم
دستاشو سمتش باز کرد
همسرش چشمایش پر از اشک شد و سمته اش قدم برداشت
همین که روبه رو اش وایستاد دستاشو دوره گ*ردنه جیمین حلقه کرد و به خیلی سفت بغلش کرد جیمین دستاشو گذاشت رویه ک*مر ات سرشو تو گ*ردنش فروع کرد
بعد از یه کوه دلتنگی از هم جدا شدن
ات دستاشو از رویه گردنه جیمین دور کرد اما جیمین دستاشو از رویه ک*مره ات برنداشت
همسرش با خوشحالی گفت
ات : جیمین من خوابم یا بیدار
جیمین : شیرینیه من بیداری
ات : نه بیدار نیستم
اسلاید 2 لباسه ات
ادامه دارد
هو هو
جیمین کنارش رویه تخت دراز کشید
به خودش نزدیک کرد و سرشو گذاشت رویه س*ینه خودش موهاش رو نوازش میکرد که بعد از چند مین ات خوابش برد
سه ساعت بعد
با نبوده جینین از خواب بیدار شد و نگاهش رو بسمته تخت داد اخمی رویه صورتش نشست که شوهرش نیست
یعنی خواب بود یعنی جیمین نیومده یعنی اون خواب بود
همش حرفای عجیبی تویه سرش میومد بغض تو گلوش بود که ازیتش میکرد لباسی توجه هشو جلب کرد یه لباس سفید رویه تخت گذاشته بود خوب فکر کرد که قبل از خوابش این لباس اینجا نبود پس از رویه تخت بلند شد و نگاهی به لباس کرد رویه لباس یه یادداشت بود
" شیرینیه من بیدار شدی این لباسو بپوش "
وقتی یادداشت رو خوند لبخند رو لبش اومد لباس رو برداشت و بعد از پوشیدن اش موهاش رو با گیره مو بست سمته در اوتاق قدم برداشت با یادداشته دیگه ای خنده رویه لبش اومد با خودش زمزمه کرد
ات : یعنی الان هم دارم خواب میبینم !
" شیرینیه زندگیم اگه عاشقمی دنباله صدایه عشق برو "
بعد از خوندنش راهیه در عمارت شد میخواست در و رو باز کنه که بازم یادداشت نظرشو جلو کرد
" شیرینیه من سوار ابرا شو و دنباله صدایه عشقت برو
خنده ای کرد و به سمته بیرون راهی شد مردمک چشمای اش به سمته ماشین مشکی رفت به سمتش راهی شد
راننده :بفرمائید خانم آقا منتظره شماست
هیچی نگفت و سواره ماشین شد
《《《《《《《《《《《《《
بعد از کلی انتظار بلخره رسیدن به دریا ات نگاهی از شیشه ماشین به بیرون کرد از ماشین پیاده شد و از دیده چشمایش یه میز شام خیلی رمانتیک رو تماشا میکرد قدمی سمتش برداشت فکر میکرد خواب بود و میخواست از این خواب بیدار شه خیلی خوشحال بود بلخره به میز رسید رویه میز یادداشت بود برداشت و
" پشته سرش تو نگاه کن شیرینیه زندگیم "
نگاهی رو پشته سرش کرد مردک چشماش برقی زد و خند رو لباش اومد
ات : جیمین
جیمین : دلم برات خیلی تنگ شده بود میایی بغلم
دستاشو سمتش باز کرد
همسرش چشمایش پر از اشک شد و سمته اش قدم برداشت
همین که روبه رو اش وایستاد دستاشو دوره گ*ردنه جیمین حلقه کرد و به خیلی سفت بغلش کرد جیمین دستاشو گذاشت رویه ک*مر ات سرشو تو گ*ردنش فروع کرد
بعد از یه کوه دلتنگی از هم جدا شدن
ات دستاشو از رویه گردنه جیمین دور کرد اما جیمین دستاشو از رویه ک*مره ات برنداشت
همسرش با خوشحالی گفت
ات : جیمین من خوابم یا بیدار
جیمین : شیرینیه من بیداری
ات : نه بیدار نیستم
اسلاید 2 لباسه ات
ادامه دارد
هو هو
۴.۰k
۲۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.