شاهزاده من🍷فصل 1
شاهزاده من🍷فصل 1
# پارت ۱۷
ویو ا.ت : چشمام رو با جیغ بلندی بستم که ... یه دفعه اون پسر جلوی تیر رو گرفت برگفتم که جیغی کشیدم و گفتم ....
ا.ت : یا خدا حالت خوبه پسر جون ای خدا ببخشید که همچین بلایی سرت اومد تورو خدا نزده بمون لطفاااااا ( گریه )
£ ( بلند میشه و لب ا.ت رو سطحی میبوسه ) نگران نباش نینی کوشولو من جون سخت تر از این حرفاممممم
ویو ا.ت : یه بوس سطحی رو لبم گذاشتکه یه دفعه زحم روی بازوش که تیر خورده بود مداوا شد و یه دفعه تبدیل به چهرهی واقعیش شد ....
جک : پس خود واقعیت رو نشون دادی
£ دقیقا ( پوزخند )
ویو ا.ت : چه جذابی بود که یه دفعه تبدیل به گوزن شد و بهم گفت ....
£ سریع سوارم شو بدوووووو
ا.ت : تو همون گوزنی که پات آسیب دیده بود ؟
£ آره خانم کوچولو حالا بدو سوارم شو ببین من میبرمت ب پیش اون درخت بزرگ و کاری میکنم دوتامون هم از توش رد شیم فقط وقتی واردش شدیم حرف نمیزنی مگر اینکه من بگم سعی میکنی نفس نفس هم نزنی فهمیدی ...
ا.ت : آ...آره
ویو ا.ت : منو سوار خودش کرد و رفتیم سمت اون درخت بزرگ و به طور باور نکردنیی واردش شدیم و ساکت اونجا بویم که گفت ....
£ میتونی حرف بزنی رفته
ا.ت : اسمت چیه ؟
£ اوکی دیگه چهره ی واقعی منم دیدی و دیدی که ازت بزرگ ترم اسم من کوکه جونگ کوک و ۸۰۰ هزار سال دارم ولی به سن شما آدما ۲۴ سالمه
ا.ت : هوووووووو ایولا ولی چرا اون یارو جک گف محافظ جنگل عاشقم شده ؟
کوک : من محافظ جنگلم و راست گف چون تو با همه فرق داری و نسبت به طبیعت مهربونی پس عاشقت شدم
ا.ت : پس چرا گذاشتی من از اون کلبه برم بیرون ؟
کوک : چون باعث میشد وقتی میبینمت بیشتر عاشقت شگ و بهت وابسته شم بخاطر همین چون نمیخواستم آسیب ببینی بزارم بری ولی نرفتی و من بهت وابسته شدم ولی بهتره بری ولی تونستی حداقل هفته ای دو بار بیا پیشم
ا.ت : حتما ( لبخند خیلی کیوت )
ویو ا.ت : لبخند زدم که اومد جلو ( به صورت خماری کوک به ا.ت نگا میکنه ) یکم ترسیدم رفتم عقب اونم اومد جلو چند بار این کار تکرار شد که خوردم به دیوار و اون منو بین دو دستاش زندانی کرد که گفت .....
# پارت ۱۷
ویو ا.ت : چشمام رو با جیغ بلندی بستم که ... یه دفعه اون پسر جلوی تیر رو گرفت برگفتم که جیغی کشیدم و گفتم ....
ا.ت : یا خدا حالت خوبه پسر جون ای خدا ببخشید که همچین بلایی سرت اومد تورو خدا نزده بمون لطفاااااا ( گریه )
£ ( بلند میشه و لب ا.ت رو سطحی میبوسه ) نگران نباش نینی کوشولو من جون سخت تر از این حرفاممممم
ویو ا.ت : یه بوس سطحی رو لبم گذاشتکه یه دفعه زحم روی بازوش که تیر خورده بود مداوا شد و یه دفعه تبدیل به چهرهی واقعیش شد ....
جک : پس خود واقعیت رو نشون دادی
£ دقیقا ( پوزخند )
ویو ا.ت : چه جذابی بود که یه دفعه تبدیل به گوزن شد و بهم گفت ....
£ سریع سوارم شو بدوووووو
ا.ت : تو همون گوزنی که پات آسیب دیده بود ؟
£ آره خانم کوچولو حالا بدو سوارم شو ببین من میبرمت ب پیش اون درخت بزرگ و کاری میکنم دوتامون هم از توش رد شیم فقط وقتی واردش شدیم حرف نمیزنی مگر اینکه من بگم سعی میکنی نفس نفس هم نزنی فهمیدی ...
ا.ت : آ...آره
ویو ا.ت : منو سوار خودش کرد و رفتیم سمت اون درخت بزرگ و به طور باور نکردنیی واردش شدیم و ساکت اونجا بویم که گفت ....
£ میتونی حرف بزنی رفته
ا.ت : اسمت چیه ؟
£ اوکی دیگه چهره ی واقعی منم دیدی و دیدی که ازت بزرگ ترم اسم من کوکه جونگ کوک و ۸۰۰ هزار سال دارم ولی به سن شما آدما ۲۴ سالمه
ا.ت : هوووووووو ایولا ولی چرا اون یارو جک گف محافظ جنگل عاشقم شده ؟
کوک : من محافظ جنگلم و راست گف چون تو با همه فرق داری و نسبت به طبیعت مهربونی پس عاشقت شدم
ا.ت : پس چرا گذاشتی من از اون کلبه برم بیرون ؟
کوک : چون باعث میشد وقتی میبینمت بیشتر عاشقت شگ و بهت وابسته شم بخاطر همین چون نمیخواستم آسیب ببینی بزارم بری ولی نرفتی و من بهت وابسته شدم ولی بهتره بری ولی تونستی حداقل هفته ای دو بار بیا پیشم
ا.ت : حتما ( لبخند خیلی کیوت )
ویو ا.ت : لبخند زدم که اومد جلو ( به صورت خماری کوک به ا.ت نگا میکنه ) یکم ترسیدم رفتم عقب اونم اومد جلو چند بار این کار تکرار شد که خوردم به دیوار و اون منو بین دو دستاش زندانی کرد که گفت .....
۶.۷k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.