شاهزاده من🍷فصل 1
شاهزاده من🍷فصل 1
# پارت ۱۹
ویو ا.ت : که با صدم ثانیه نا پدید شد که ... که تهیونگ اومد سمتم و پرید بغلم ...
ته : دلم برات تنگ شده بود دختر فک نکردی چقدر نگرانت میشم ا.ت .... نفسم ... قشنگم همه چیزم ببخشید ( گریه )
ا.ت : آخیییی کوچولو گریه نکن بخشیدمت و میبخشمت ولی به یه شرت
ته : چه شرتی ( گریه )
ا.ت : هر سه روز یه بار بیام اینجا آخه جای با صفا عیه و اینکه یه پسر بچه رو دیدم میخوام هر سه روز یه بار ببینمش ...
ته : باشه فقط آشتی کن ( گریه )
ا.ت : مگه نگفتم گریه نکن بچه ؟ سوسول
ته : ببشید
ا.ت : بیا برگردیم
ته : باشه بریم
ویو ته : خیالم راحت شد که بلایی سرش نیومده برگشتیم قصر هوا تاریک شده بودیم مامانم نگران شده بود و اومد پیشمون و گف ...
م ته : وایییی عروس گلم کجا بودی نگرانت شده بودم
ا.ت : نگران نباشین با ته یکم حرفم شد رفتم یکم بیرون این چیزا رو فراموش کنم ...
ته : مامان تو خودت منو نزاشتی برم دنبالش بد نگرانشی ؟
م ته : نگران تو هم بودم توقع داری دستی دستی بزارم بری بعدم بهت گفتم حداقل آدم بفرست قبول نکردی ولی بخیال بیاید شام ...
ویو ا.ت : رفتیم شام بعد شام با تهیونگ رفتیم اتاق که تهیونگ برای استایل بغلم کرد و گفت ....
ته : میخوام امشب رو خوش بگذرونیم نظرت چیه ؟
ا.ت : دیگه تسلیم حرفی ندارم
ویو ا.ت : رفتیم اتاق و ..... ( دیگه نمیگم خودتون بدونین چی شد ؟
# پارت ۱۹
ویو ا.ت : که با صدم ثانیه نا پدید شد که ... که تهیونگ اومد سمتم و پرید بغلم ...
ته : دلم برات تنگ شده بود دختر فک نکردی چقدر نگرانت میشم ا.ت .... نفسم ... قشنگم همه چیزم ببخشید ( گریه )
ا.ت : آخیییی کوچولو گریه نکن بخشیدمت و میبخشمت ولی به یه شرت
ته : چه شرتی ( گریه )
ا.ت : هر سه روز یه بار بیام اینجا آخه جای با صفا عیه و اینکه یه پسر بچه رو دیدم میخوام هر سه روز یه بار ببینمش ...
ته : باشه فقط آشتی کن ( گریه )
ا.ت : مگه نگفتم گریه نکن بچه ؟ سوسول
ته : ببشید
ا.ت : بیا برگردیم
ته : باشه بریم
ویو ته : خیالم راحت شد که بلایی سرش نیومده برگشتیم قصر هوا تاریک شده بودیم مامانم نگران شده بود و اومد پیشمون و گف ...
م ته : وایییی عروس گلم کجا بودی نگرانت شده بودم
ا.ت : نگران نباشین با ته یکم حرفم شد رفتم یکم بیرون این چیزا رو فراموش کنم ...
ته : مامان تو خودت منو نزاشتی برم دنبالش بد نگرانشی ؟
م ته : نگران تو هم بودم توقع داری دستی دستی بزارم بری بعدم بهت گفتم حداقل آدم بفرست قبول نکردی ولی بخیال بیاید شام ...
ویو ا.ت : رفتیم شام بعد شام با تهیونگ رفتیم اتاق که تهیونگ برای استایل بغلم کرد و گفت ....
ته : میخوام امشب رو خوش بگذرونیم نظرت چیه ؟
ا.ت : دیگه تسلیم حرفی ندارم
ویو ا.ت : رفتیم اتاق و ..... ( دیگه نمیگم خودتون بدونین چی شد ؟
۷.۶k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.