پارت 14
#پارت_14
یهو گفتو من رفتم توی شک ، کامل لال شده بودم ، باید چی جوابشو میدادم ؟ اصلا چی داشتم که بخوام جواب بدم ، اون فهمیده بود و الان امکان زنده موندن من ، خدایااااا
- چی
+ نمیخواد سعنی کنی مخفیش کنی من از همون روز مسابقه متوجه شدم برا همین خواستم محافظ من باشی وگرنه آرمان گزینه بهتری بود
- چ ... چرا
+ خودمم نمیدونم ،،، به کسی چیزی نمیگم و اصلا دلم نمیخواد کنار ارتین ببینمت
- چرا میخوای کمکم کنی
یهو اربده کشید
+ لعنتیییی نمیدونم نمیدونممممم
"آرتام"
همش سوال میپرسید و اعصابمو خورد کرده بود ، نمیدونستم چرا میخوام کنار خودم نگهش دارم با اینکه میدونم خطر ناکه ، شاید همش تقصیر اون قیافه مظلومشه ، لعنتی خیلی خوشگله ، اه اه اه من چی دارم میگم ؟
- برو اتاقت و تا زمانی کع اجازه ندادم حق خروج نداری
+چ...چشم
درو بستو رفت ، بیچاره کپ کرده بود ، من داشتم احمقانه ترین کارو میکردم ، داشتم باندو نابود میکردم من الان هیچی نمیدونم اما خب الان فقط میخوام کنارم باشه ...
از اتاقم رفتم بیرون باید به ارتین هشدار میدادم که سمتش نره ... اگ نزدیکش میشدو میفهمید که ارمین در اصل یه دختره حتما اونو میکشت ...
رسیدم پشت در اتاق ارتین و بعد در زدن وارد شدم .
+ برا چی اومدی اینجا ؟
- اومدم بهت هشدار بدم که دیگه دور و بر ارمین نباشی
+ چرا هان چرا ؟
- چون اون مال منه
+ مال تو ؟ از کی تا حالا ارتام خان همجنسگرا شدن
- اونش دیه به تو ربطی نداری اون پسر محافظ منه ، دیگه دور و برش نپلک
+ اگ بپلکم چی
رفتم جلو و چونشو گرفتم توی دستمو با حرص غریدم
- اون وقت من میدونمو تو
بعدم از اتاق زدم بیرونو درو محکم بستم و رفتم سمت اتاق پدر بزرگم ...
- سلام پدربزرگ
+ سلام پسرم بیا بشین ، مشکلی پیش اومده
- پدر راستش میخواستم برای سفر پیش رو ارمین رو هم همراه خودم ببرم
+ اما مطمئنی
- بله پدر بزرگ لطفا ، میدونید که کار احمقانه ایی نمیکنم..
یهو گفتو من رفتم توی شک ، کامل لال شده بودم ، باید چی جوابشو میدادم ؟ اصلا چی داشتم که بخوام جواب بدم ، اون فهمیده بود و الان امکان زنده موندن من ، خدایااااا
- چی
+ نمیخواد سعنی کنی مخفیش کنی من از همون روز مسابقه متوجه شدم برا همین خواستم محافظ من باشی وگرنه آرمان گزینه بهتری بود
- چ ... چرا
+ خودمم نمیدونم ،،، به کسی چیزی نمیگم و اصلا دلم نمیخواد کنار ارتین ببینمت
- چرا میخوای کمکم کنی
یهو اربده کشید
+ لعنتیییی نمیدونم نمیدونممممم
"آرتام"
همش سوال میپرسید و اعصابمو خورد کرده بود ، نمیدونستم چرا میخوام کنار خودم نگهش دارم با اینکه میدونم خطر ناکه ، شاید همش تقصیر اون قیافه مظلومشه ، لعنتی خیلی خوشگله ، اه اه اه من چی دارم میگم ؟
- برو اتاقت و تا زمانی کع اجازه ندادم حق خروج نداری
+چ...چشم
درو بستو رفت ، بیچاره کپ کرده بود ، من داشتم احمقانه ترین کارو میکردم ، داشتم باندو نابود میکردم من الان هیچی نمیدونم اما خب الان فقط میخوام کنارم باشه ...
از اتاقم رفتم بیرون باید به ارتین هشدار میدادم که سمتش نره ... اگ نزدیکش میشدو میفهمید که ارمین در اصل یه دختره حتما اونو میکشت ...
رسیدم پشت در اتاق ارتین و بعد در زدن وارد شدم .
+ برا چی اومدی اینجا ؟
- اومدم بهت هشدار بدم که دیگه دور و بر ارمین نباشی
+ چرا هان چرا ؟
- چون اون مال منه
+ مال تو ؟ از کی تا حالا ارتام خان همجنسگرا شدن
- اونش دیه به تو ربطی نداری اون پسر محافظ منه ، دیگه دور و برش نپلک
+ اگ بپلکم چی
رفتم جلو و چونشو گرفتم توی دستمو با حرص غریدم
- اون وقت من میدونمو تو
بعدم از اتاق زدم بیرونو درو محکم بستم و رفتم سمت اتاق پدر بزرگم ...
- سلام پدربزرگ
+ سلام پسرم بیا بشین ، مشکلی پیش اومده
- پدر راستش میخواستم برای سفر پیش رو ارمین رو هم همراه خودم ببرم
+ اما مطمئنی
- بله پدر بزرگ لطفا ، میدونید که کار احمقانه ایی نمیکنم..
۲.۶k
۲۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.