پارت 15
#پارت_15
خودم از حماقت خودم خندم گرفته بود ، من داشتم توی اون لحظه احمقانه ترین کار ممکن رو میکردم ...
پدر بزرگ که اسرار منو دید موافقت کرد ..
سه روز دیگه یه مسافرت باید برم عربستان و چن تا معامله انجام بدم توی این سفر ارتین هم همراهم میاد ، نمیخوام ارمین تنها بلشه چون امکان دزدیده شدنش توسط ادمای ارتین زیاده و نمبخوام ریسک کنم پس با خودم میبرمش ....
( روز بعد )
ساعت ۷ ، شک دارم برم سمت اتاقش اما باید بهش بگم خودشو اماده کنه ...
"ساحل"
میخواستم برم بیرون ببینم چه خبره همین که در اتاقو باز کردم با چهره دودل ارتام رو به رو شدم...
- سلام چیزی شده
+ بیا اتاقم باید باهات حرف بزنم
سر تکون دادمو دنبالش رفتم توی اتاق بهم کف بشینم رو صندلی بعد اینکه نشستم شروع کرد به حرف زدن
+ سه روز دیگه من باید برم عربستان
- خب به سلامتی ایشالله صحیح و سالم بریدو برگردید ( اون لحظه نمیدونم با خودم چی فک کروم که اینو به زبون اوردم )
+ ( یه نیشخند زد که بیشتر شبیه لبخند بود تا نیشخند ) شمام باید با من بیای .
- چی من ؟ نه بابا من کجا عربستان کجا ¿ ( رسما خول شده بودمو همش داشتم گند میزنم )
اینبار خندیدو گف
+ دختر بانمکی هستی
- چاکر شما ( توی دلم یه لعنت به خودمو این زبون لعنتیم کع نمیدونه کجا باید نمک بریزه کجا نباید فرستادم)
خیلی جذاب و مردونه خندیدو گف
+ باید بیای کنار من باشی نمیخوای کع ارتین بهتو بدزده
- مگه اقا ارتین نمیاد
+ چرا میاد ولی زیر دستاش که هستن
- جدی منو میدزدن ؟
+(خندیدو گف) دختر چرا وقتی خنگ میزنی انقد بانمکی بعلع شما رو میدزدن حالا برو وسایلتو جم کن
- چشم
خودم از حماقت خودم خندم گرفته بود ، من داشتم توی اون لحظه احمقانه ترین کار ممکن رو میکردم ...
پدر بزرگ که اسرار منو دید موافقت کرد ..
سه روز دیگه یه مسافرت باید برم عربستان و چن تا معامله انجام بدم توی این سفر ارتین هم همراهم میاد ، نمیخوام ارمین تنها بلشه چون امکان دزدیده شدنش توسط ادمای ارتین زیاده و نمبخوام ریسک کنم پس با خودم میبرمش ....
( روز بعد )
ساعت ۷ ، شک دارم برم سمت اتاقش اما باید بهش بگم خودشو اماده کنه ...
"ساحل"
میخواستم برم بیرون ببینم چه خبره همین که در اتاقو باز کردم با چهره دودل ارتام رو به رو شدم...
- سلام چیزی شده
+ بیا اتاقم باید باهات حرف بزنم
سر تکون دادمو دنبالش رفتم توی اتاق بهم کف بشینم رو صندلی بعد اینکه نشستم شروع کرد به حرف زدن
+ سه روز دیگه من باید برم عربستان
- خب به سلامتی ایشالله صحیح و سالم بریدو برگردید ( اون لحظه نمیدونم با خودم چی فک کروم که اینو به زبون اوردم )
+ ( یه نیشخند زد که بیشتر شبیه لبخند بود تا نیشخند ) شمام باید با من بیای .
- چی من ؟ نه بابا من کجا عربستان کجا ¿ ( رسما خول شده بودمو همش داشتم گند میزنم )
اینبار خندیدو گف
+ دختر بانمکی هستی
- چاکر شما ( توی دلم یه لعنت به خودمو این زبون لعنتیم کع نمیدونه کجا باید نمک بریزه کجا نباید فرستادم)
خیلی جذاب و مردونه خندیدو گف
+ باید بیای کنار من باشی نمیخوای کع ارتین بهتو بدزده
- مگه اقا ارتین نمیاد
+ چرا میاد ولی زیر دستاش که هستن
- جدی منو میدزدن ؟
+(خندیدو گف) دختر چرا وقتی خنگ میزنی انقد بانمکی بعلع شما رو میدزدن حالا برو وسایلتو جم کن
- چشم
۲.۲k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.