˼ دلبر مغرور من ˹
˼ دلبر مغرور من ˹
#پارت53
...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....
فرهاد خان : اره چرا که نه صنم از هر وقت که دلش بخاد میتونه اونجا مشغول بشه
- واقعا ؟؟
سعی کردم ذوق صدامو پنهان کنم اما نمیشد فکر میکردم باید با دردسر زیادی دنبال کار بگردم اما زودتر از اون چیزی که فکرشو میکردم تموم شد و کار پیدا کردم حس خوبی داشتم
یزدان : البته
رومو کج کردم سمت سیاوش با عشق خاصی نگام میکرد اما نه اون فقط منو یه بازیچه میدید باید ازش دل میکندم اما نمیشد پادشاه قلبم بود و جایگاهش برام عوض نمیشد اما ملکه قلب اون چی کی بود من یا رها ؟
از روی میز بلند شدم
یزدان : تو که چیزی نخوردی خانوم کوچولو
سیاوش روشو سمت یزدان کج کرد و نگاه بدی بهش انداخت عادتش بود هیچوقت دوست نداشت کسی جز خودش کوچولو خانومی ملکه خوشگل یا هر چیز دیگه ایی صدام کنه و الان دلیل برزخی شدنشو خوب میدونستم حس شیطانی وجودمو قلقلک داد
- نه مرسی سیر شدم
حرفمو با ناز خاصی گفتم که متوجه سیاوش شدم که داره پوست دستشو میکنه عادتش بود وقتی عصبی بود اونقدر اینکارو میکرد تا دستش خون بیاد یه دقیقه از کارم پشیمون شدم
#پارت53
...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....
فرهاد خان : اره چرا که نه صنم از هر وقت که دلش بخاد میتونه اونجا مشغول بشه
- واقعا ؟؟
سعی کردم ذوق صدامو پنهان کنم اما نمیشد فکر میکردم باید با دردسر زیادی دنبال کار بگردم اما زودتر از اون چیزی که فکرشو میکردم تموم شد و کار پیدا کردم حس خوبی داشتم
یزدان : البته
رومو کج کردم سمت سیاوش با عشق خاصی نگام میکرد اما نه اون فقط منو یه بازیچه میدید باید ازش دل میکندم اما نمیشد پادشاه قلبم بود و جایگاهش برام عوض نمیشد اما ملکه قلب اون چی کی بود من یا رها ؟
از روی میز بلند شدم
یزدان : تو که چیزی نخوردی خانوم کوچولو
سیاوش روشو سمت یزدان کج کرد و نگاه بدی بهش انداخت عادتش بود هیچوقت دوست نداشت کسی جز خودش کوچولو خانومی ملکه خوشگل یا هر چیز دیگه ایی صدام کنه و الان دلیل برزخی شدنشو خوب میدونستم حس شیطانی وجودمو قلقلک داد
- نه مرسی سیر شدم
حرفمو با ناز خاصی گفتم که متوجه سیاوش شدم که داره پوست دستشو میکنه عادتش بود وقتی عصبی بود اونقدر اینکارو میکرد تا دستش خون بیاد یه دقیقه از کارم پشیمون شدم
۵.۰k
۲۴ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.