کاش به دنیا نمیومدم
پارت 48
-باشه چشم
-چشم
-خداحافظ
پرش به زمان فردا (بنده تازه یادم اومد فلش بک برای گذشته استفاده میشه🌝🤣)
ساعت نه صبح بود و من باید ده اونجا باشم رفتم از مدیر اجازه گرفتم و گفتم قرارم کاریو مهمه و به زور قبول کرد بعدشم راه افتادم سمت دادگاه (نگفتم بهتون؟🌝) وقتی رسیدم رفتم نشستم رو صندلی ها و قاضی اومد من نمی تونستم پشتمو ببینم بخاطر همین نمیدونستم کی پشتمه بعد یسری بحثای شخمی و احوال پرسی و اینجور چیزا از قاضی پرسیدم اینجا چخبره اونم با جوابی که داد زنده به گورم کرد🙂
جوابش : خب خانوم الینا پارک شما پدر و مادرتونو از دست دادید و هیچ سرپرستی ندارید دیگه درسته ؟
-بله درسته
ادامش : خب و ظاهراً شما 17 سالته ولی توی شناسنامه 18 خورده درسته
-درسته
خب شما الان باید تا زمان مستقل شدنتون و تا زمانی که کاملا به سن قانونی برسید پیش یه سرپرست باشید و خوشبختانه چند وقت پیش عموی شما یه وقت برا دادگاه تنظیم کرده تا شمارو به سرپرستی بگیره
🙂🙂🙂
الان باید چیکار میکردم
خیلی وقت بود با عموم دشمنی داشتم
و معلومم نبود نقشش چیه
به هر حال نمی خواستم پیش اونا باشم
در ضمن پسر عمومم خیلی آدم کثیفیه اصن نمی خوام حتی به موندن پیش اونا فکر کنم
ولی وایستا من که بچه یه نفر دیگم پس لزومی نداره پیش اینا باشم
اما چجوری ثابت کنم باهاشون فرق دارم؟
یاد اون روز افتادم
بعدش سریع و با هیجان مث شاگردی که جواب یه سوال سختو میدونست و با هیجان می خواست بگه از جام پاشدم و با صدای نسبتا بلند گفتم
-آقای قاضی لطفاً بهم وقت بدید فقط بیست دقیقه من تا بیست دقیقه همه چیزو حل میکنم فقط باید به یه نفر زنگ بزنم تا بیاد اینجا و همه چیزو با مدرک توضیح بده پس فقط بیست دقیقه به من فرصت بدید
قاضی با نگاه های عجیب و چند ثانیه مکث قبول کرد
از اتاق اومدم بیرون و پشت در یکم آب خوردم که پسر عموم یونگ اومد بیرون (شناختید که؟😈🙂🤣) یه چشم غره ای براش رفتم که با پوزخند گفت
#امیدوارم بتونی یه بهونه برا خودت جور کنی وگرنه رسما باید برات فاتحه بخونم
-خفه شو چرا می خواید باهاتون زندگی کنم
#چون خیلی وقت دلم برات تنگ شده بچه کوچولو
-خفه شووووو بچه کوچولو هم خودتی حالا هم از جلو چشام خفه شو
#بیب عصبی نشو هنوز برای عصبانیت وقت داریم
بعد این که اینو گفت می خواستم با پا بزنم وسط پاش ولی خیلی شیک و مجلسی جا خالی داد و پوزخند به لب رفت
ادامه دارد.....
پارت بعدیو فردا میزارم
راستی اینم بگم اگه یادتون رفته بدونید 🤣🤣یونگ همونیه که اون شب با ته و شوگا قمار کردو باخت اگه یادتون باشه اون شب یچیزاییو اسپویل کردم🙂🤣
-باشه چشم
-چشم
-خداحافظ
پرش به زمان فردا (بنده تازه یادم اومد فلش بک برای گذشته استفاده میشه🌝🤣)
ساعت نه صبح بود و من باید ده اونجا باشم رفتم از مدیر اجازه گرفتم و گفتم قرارم کاریو مهمه و به زور قبول کرد بعدشم راه افتادم سمت دادگاه (نگفتم بهتون؟🌝) وقتی رسیدم رفتم نشستم رو صندلی ها و قاضی اومد من نمی تونستم پشتمو ببینم بخاطر همین نمیدونستم کی پشتمه بعد یسری بحثای شخمی و احوال پرسی و اینجور چیزا از قاضی پرسیدم اینجا چخبره اونم با جوابی که داد زنده به گورم کرد🙂
جوابش : خب خانوم الینا پارک شما پدر و مادرتونو از دست دادید و هیچ سرپرستی ندارید دیگه درسته ؟
-بله درسته
ادامش : خب و ظاهراً شما 17 سالته ولی توی شناسنامه 18 خورده درسته
-درسته
خب شما الان باید تا زمان مستقل شدنتون و تا زمانی که کاملا به سن قانونی برسید پیش یه سرپرست باشید و خوشبختانه چند وقت پیش عموی شما یه وقت برا دادگاه تنظیم کرده تا شمارو به سرپرستی بگیره
🙂🙂🙂
الان باید چیکار میکردم
خیلی وقت بود با عموم دشمنی داشتم
و معلومم نبود نقشش چیه
به هر حال نمی خواستم پیش اونا باشم
در ضمن پسر عمومم خیلی آدم کثیفیه اصن نمی خوام حتی به موندن پیش اونا فکر کنم
ولی وایستا من که بچه یه نفر دیگم پس لزومی نداره پیش اینا باشم
اما چجوری ثابت کنم باهاشون فرق دارم؟
یاد اون روز افتادم
بعدش سریع و با هیجان مث شاگردی که جواب یه سوال سختو میدونست و با هیجان می خواست بگه از جام پاشدم و با صدای نسبتا بلند گفتم
-آقای قاضی لطفاً بهم وقت بدید فقط بیست دقیقه من تا بیست دقیقه همه چیزو حل میکنم فقط باید به یه نفر زنگ بزنم تا بیاد اینجا و همه چیزو با مدرک توضیح بده پس فقط بیست دقیقه به من فرصت بدید
قاضی با نگاه های عجیب و چند ثانیه مکث قبول کرد
از اتاق اومدم بیرون و پشت در یکم آب خوردم که پسر عموم یونگ اومد بیرون (شناختید که؟😈🙂🤣) یه چشم غره ای براش رفتم که با پوزخند گفت
#امیدوارم بتونی یه بهونه برا خودت جور کنی وگرنه رسما باید برات فاتحه بخونم
-خفه شو چرا می خواید باهاتون زندگی کنم
#چون خیلی وقت دلم برات تنگ شده بچه کوچولو
-خفه شووووو بچه کوچولو هم خودتی حالا هم از جلو چشام خفه شو
#بیب عصبی نشو هنوز برای عصبانیت وقت داریم
بعد این که اینو گفت می خواستم با پا بزنم وسط پاش ولی خیلی شیک و مجلسی جا خالی داد و پوزخند به لب رفت
ادامه دارد.....
پارت بعدیو فردا میزارم
راستی اینم بگم اگه یادتون رفته بدونید 🤣🤣یونگ همونیه که اون شب با ته و شوگا قمار کردو باخت اگه یادتون باشه اون شب یچیزاییو اسپویل کردم🙂🤣
۸.۷k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.