کاش به دنیا نمیومدم
پارت 47
سریع از کوچه پشتی روندم تا زود برسم خونه و اون نفهمه دنبالش بودم
فردا زمان مدرسه
ویو الینا
زنگ اول خورده بود و داشتیم صبحانه می خوردیم اما من یونگی رو تو سالن غذا خوری ندیدم رفتم از بوفه داخل سالن یه کیکو شیر کاکائو خریدم بعدش رفتم سمت کلاس از پنجرهِ در دیدم که یونگی دست به سینه نشسته رو صندلیشو خوابیده آروم درو باز کردم و رفتم سمتش کیکو شیر کاکائو رو آروم گذاشتم رو میزش ولی بیدار شد
*تو اینجا چیکار میکنی
-اممم خب داشتیم صبحونه می خوردیم دیدم تو برای صبحونه نیومدی اینارو آوردم بخوری
*لازم نکرده حتما گشنم نبود که نیومدم
اینو که گفت یه کوچولو بغضم گرفت ولی بیشتر احساس خجالت میکردم
تو چشام نگاه کردو چشم غره ای رفت و گفت
*حالا به هر حال ممنون بعدا میخورمش
یه لبخند گنده ای زدمو تشکر کردم
ویو کویین
گوشیم زنگ خورده بود و همونجور که داشتم حرف میزدم از کنار کلاسمون رد میشدم که الینا رو دیدم که داره با یونگی حرف میزنه و مث احمقا میخنده
ویو یونگی
بعد گفتن جملم یه لبخند خنده دار زد که باعث شد خندم بگیره اما یه خنده کوتاه دو ثانیه ای بعدش سریع مودم عوض شدو دوباره پوکر فیس شدم و کاغذو از لای کتابم در آوردمو بهش دادم
ویو الینا
باورم نمیشد یونگی خندید آخه خیلی کم پیش میاد بخنده ولی خندشو زود قطع کردو یه کاغذ داد بهم کاغذو گرفتم ابرو هام رفت تو همو چهره تعجبی گرفتم کاغذو باز کردم و پرسیدم
-این چیه؟!
*توش زمان و مکان مناسبو نوشتم تنها کاری که باید بکنی اینه که بری به این آدرس تا اون زن که به اصطلاح مادرت هست رو ببینی🙂
-عااااااا شت تو چجوری اینکارو کردی
*ساده بود
-ممنون
*اوکی حالا برو بیرون بگیرم بخوابم
-باشه فعلا
ویو یونگی
دقیقا بعد اینکه رفت حمله کردم به کیک و شیر کاکائو چون خیلی گشنم بود🌝🤣
ویو الینا
رفتم سمت حیاط تا هوا بخورم ولی گوشیم زنگ خورد شمارش ناشناس بود می خواستم جواب ندم ولی دستم خورد و باز شد
-شت (زیر زبون)
-الو سلام
-بله خودمم
-چی؟!
-ببخشید چرا
-ولی من تا حالا پام به دادگاه و کلانتری باز نشده
-میشه لطفاً بگید چیشده
-خواهش میکنم
-باشه چشم
-چشم
-خداحافظ
ادامه دارد......
پارت بعدی قراره یه اتفاق پشمکی بیوفته😈😈🤣🤣
شرایط 35 تا لایک و کامنت
در ضمن اینم بگم این پارت شرطیه ولی دو سه تا پارت بعدشو همینجوری میزارم چون شیرنیه تولد کوک و نامجونه (پیشاپیش)🌝😂میدونم ربطی نداره ولی خب دوتا دلیل داره یکیش تولد کوک و نامیه یکیشم اینه که یه اتفاق خیلی خوب برام افتاده بخاطر همین 🙂🖤🤍🖤🤍🖤🤍
سریع از کوچه پشتی روندم تا زود برسم خونه و اون نفهمه دنبالش بودم
فردا زمان مدرسه
ویو الینا
زنگ اول خورده بود و داشتیم صبحانه می خوردیم اما من یونگی رو تو سالن غذا خوری ندیدم رفتم از بوفه داخل سالن یه کیکو شیر کاکائو خریدم بعدش رفتم سمت کلاس از پنجرهِ در دیدم که یونگی دست به سینه نشسته رو صندلیشو خوابیده آروم درو باز کردم و رفتم سمتش کیکو شیر کاکائو رو آروم گذاشتم رو میزش ولی بیدار شد
*تو اینجا چیکار میکنی
-اممم خب داشتیم صبحونه می خوردیم دیدم تو برای صبحونه نیومدی اینارو آوردم بخوری
*لازم نکرده حتما گشنم نبود که نیومدم
اینو که گفت یه کوچولو بغضم گرفت ولی بیشتر احساس خجالت میکردم
تو چشام نگاه کردو چشم غره ای رفت و گفت
*حالا به هر حال ممنون بعدا میخورمش
یه لبخند گنده ای زدمو تشکر کردم
ویو کویین
گوشیم زنگ خورده بود و همونجور که داشتم حرف میزدم از کنار کلاسمون رد میشدم که الینا رو دیدم که داره با یونگی حرف میزنه و مث احمقا میخنده
ویو یونگی
بعد گفتن جملم یه لبخند خنده دار زد که باعث شد خندم بگیره اما یه خنده کوتاه دو ثانیه ای بعدش سریع مودم عوض شدو دوباره پوکر فیس شدم و کاغذو از لای کتابم در آوردمو بهش دادم
ویو الینا
باورم نمیشد یونگی خندید آخه خیلی کم پیش میاد بخنده ولی خندشو زود قطع کردو یه کاغذ داد بهم کاغذو گرفتم ابرو هام رفت تو همو چهره تعجبی گرفتم کاغذو باز کردم و پرسیدم
-این چیه؟!
*توش زمان و مکان مناسبو نوشتم تنها کاری که باید بکنی اینه که بری به این آدرس تا اون زن که به اصطلاح مادرت هست رو ببینی🙂
-عااااااا شت تو چجوری اینکارو کردی
*ساده بود
-ممنون
*اوکی حالا برو بیرون بگیرم بخوابم
-باشه فعلا
ویو یونگی
دقیقا بعد اینکه رفت حمله کردم به کیک و شیر کاکائو چون خیلی گشنم بود🌝🤣
ویو الینا
رفتم سمت حیاط تا هوا بخورم ولی گوشیم زنگ خورد شمارش ناشناس بود می خواستم جواب ندم ولی دستم خورد و باز شد
-شت (زیر زبون)
-الو سلام
-بله خودمم
-چی؟!
-ببخشید چرا
-ولی من تا حالا پام به دادگاه و کلانتری باز نشده
-میشه لطفاً بگید چیشده
-خواهش میکنم
-باشه چشم
-چشم
-خداحافظ
ادامه دارد......
پارت بعدی قراره یه اتفاق پشمکی بیوفته😈😈🤣🤣
شرایط 35 تا لایک و کامنت
در ضمن اینم بگم این پارت شرطیه ولی دو سه تا پارت بعدشو همینجوری میزارم چون شیرنیه تولد کوک و نامجونه (پیشاپیش)🌝😂میدونم ربطی نداره ولی خب دوتا دلیل داره یکیش تولد کوک و نامیه یکیشم اینه که یه اتفاق خیلی خوب برام افتاده بخاطر همین 🙂🖤🤍🖤🤍🖤🤍
۱۰.۱k
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.