p28
با کیمی رفتیم تو باغ و نشستیم ..
^ ا،ت ؟
- جانم؟
^ تو داداشمو خیلی دوست داری ؟
- آره.. چطور مگه ؟
^ میدونی ... داداشم برام خیلی با ارزشه .. خیلی دوسش دارم .. من .. من از این خانواده نیستم ،.
- ینی چی ؟
^ من وقتی نوزاد بودم ، تو بیمارستان قتل راه میوفته .. اون موقع جونگکوک ۳ سالش بوده .. خانوادم میمیرن و خانواده جئون منو بزرگ میکنن.. من هیچی از خونواده اصلیم یادم نمیاد ..
آخی چ زندگی سختی داشته ))
گرفتمش تو بغلم که آروم ازم جدا شد
- کی اینو بهت گفته ؟
^ وقتی ۱۴ سالم بود جونگکوک بهم گفت .. اون همچین اخلاقی داره ،. حقیقتو هیچ وقت پنهون نمی کنه ..
- اهوم
^ حالا اینارو ولش یه عکس وقتی جونگکوک بیدار بود و تو خواب بودی گرفتم ازتون اصن انقد خوب شدددد
- عع ببینم
وقتی نشونم داد یادم اومد .. مال شب اول که اینجا وایستادم بود ... آفتاب تو صورتم داشت میخورد و جونگکوک دستشو رو صورتم گرفته اذیت نشم... وای ..
^ چرا قیافت متعجب شد ا،ت !
- هیچی ... خیلی قشنگ گرفتی
چ:خبببب دخترا چکار میکنیددد
کیمی با صدای این مرد برگشت
^ عمو چان!
بلند شد و رفت بغلش کرد
یک مرد ۴۶ ساله با عصای دستش که هیچ استفاده ای ازش نمی کرد
رفتم نزدیک و روبوسی کردیم باهم
چ: تو باید ا.ت باشی! عروس خوش شانس خانواده جئون
- درسته ) (لبخند )
چ: بریم بشینیم ...
^ عموووو این عکس ا.ت و کوک ببین
(عکسو نشون میده)
- عع کیمی (خجالت زده)
چ: واو چ زیبا ))
^ عکاسش من بودمااا
پرش به ظهر ،.،
میز و آماده کردم که کوک رسید اول با عمو چان سلام و . کرد
چ: هعی کوک دلم برات تنگ شده بود پسر (بغل کردن همو )
+ منم عمو (لبخند)
چ: عجب عروسی گرفتی ها جئون ...
(جونگکوک با لبخند به ا.ت نگاه می کنه )
+ مرسی عمو .
میاد طرفم وپیشونیم و میبوسه اصن نفهمیدم چی شد که میخواست ظرفای دستم بیوفته اما کوک آروم و بی سروصدا گرفتشون
** خب خب خوبین بچه ها چ خبر ؟ ماجرا تازه داره شروع میشه بهبه لذت ببرین))
+ خوبی ؟
- اهوم تو خوبی ؟ (لبخند مصنوعی)
سر میز کنار کوک نشسته بودم همش برام غذا میریخت..
چ: میگم کوک نظرت چیه عصر بریم بیلیارد
+ هنوزم همون روحیه شاد و جوون بیلیارد و داری (همرو با رویی خوش بهم میگن )
چ: معلومه ،.
+ عا بعد ناهار با ا.ت باید ی جایی بریم بعدش اوکیه
کیمی بهم یک چشمک زد بهش یک چشمک زدم
من زود تر از بقیه تموم کردم و رفتم بالا تا حاضر شم ..
خب خب سلام چطورید چ خبر
شرایط: ⅛ لایک
کامنت : ⅕
خودم برای پارت بعد هیجان دارم 😅
با کیمی رفتیم تو باغ و نشستیم ..
^ ا،ت ؟
- جانم؟
^ تو داداشمو خیلی دوست داری ؟
- آره.. چطور مگه ؟
^ میدونی ... داداشم برام خیلی با ارزشه .. خیلی دوسش دارم .. من .. من از این خانواده نیستم ،.
- ینی چی ؟
^ من وقتی نوزاد بودم ، تو بیمارستان قتل راه میوفته .. اون موقع جونگکوک ۳ سالش بوده .. خانوادم میمیرن و خانواده جئون منو بزرگ میکنن.. من هیچی از خونواده اصلیم یادم نمیاد ..
آخی چ زندگی سختی داشته ))
گرفتمش تو بغلم که آروم ازم جدا شد
- کی اینو بهت گفته ؟
^ وقتی ۱۴ سالم بود جونگکوک بهم گفت .. اون همچین اخلاقی داره ،. حقیقتو هیچ وقت پنهون نمی کنه ..
- اهوم
^ حالا اینارو ولش یه عکس وقتی جونگکوک بیدار بود و تو خواب بودی گرفتم ازتون اصن انقد خوب شدددد
- عع ببینم
وقتی نشونم داد یادم اومد .. مال شب اول که اینجا وایستادم بود ... آفتاب تو صورتم داشت میخورد و جونگکوک دستشو رو صورتم گرفته اذیت نشم... وای ..
^ چرا قیافت متعجب شد ا،ت !
- هیچی ... خیلی قشنگ گرفتی
چ:خبببب دخترا چکار میکنیددد
کیمی با صدای این مرد برگشت
^ عمو چان!
بلند شد و رفت بغلش کرد
یک مرد ۴۶ ساله با عصای دستش که هیچ استفاده ای ازش نمی کرد
رفتم نزدیک و روبوسی کردیم باهم
چ: تو باید ا.ت باشی! عروس خوش شانس خانواده جئون
- درسته ) (لبخند )
چ: بریم بشینیم ...
^ عموووو این عکس ا.ت و کوک ببین
(عکسو نشون میده)
- عع کیمی (خجالت زده)
چ: واو چ زیبا ))
^ عکاسش من بودمااا
پرش به ظهر ،.،
میز و آماده کردم که کوک رسید اول با عمو چان سلام و . کرد
چ: هعی کوک دلم برات تنگ شده بود پسر (بغل کردن همو )
+ منم عمو (لبخند)
چ: عجب عروسی گرفتی ها جئون ...
(جونگکوک با لبخند به ا.ت نگاه می کنه )
+ مرسی عمو .
میاد طرفم وپیشونیم و میبوسه اصن نفهمیدم چی شد که میخواست ظرفای دستم بیوفته اما کوک آروم و بی سروصدا گرفتشون
** خب خب خوبین بچه ها چ خبر ؟ ماجرا تازه داره شروع میشه بهبه لذت ببرین))
+ خوبی ؟
- اهوم تو خوبی ؟ (لبخند مصنوعی)
سر میز کنار کوک نشسته بودم همش برام غذا میریخت..
چ: میگم کوک نظرت چیه عصر بریم بیلیارد
+ هنوزم همون روحیه شاد و جوون بیلیارد و داری (همرو با رویی خوش بهم میگن )
چ: معلومه ،.
+ عا بعد ناهار با ا.ت باید ی جایی بریم بعدش اوکیه
کیمی بهم یک چشمک زد بهش یک چشمک زدم
من زود تر از بقیه تموم کردم و رفتم بالا تا حاضر شم ..
خب خب سلام چطورید چ خبر
شرایط: ⅛ لایک
کامنت : ⅕
خودم برای پارت بعد هیجان دارم 😅
۱۴.۷k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.