وقتی ...سیلی ....میزنتت
وقتی ...سیلی ....میزنتت
ویو ا.ت
یه ماهی از اون ماجرا میگذره اون روز وقتی از خونه زدم بیرون صدای تهیونگ از پشت سرم میومد که داشت با گریه صدام میزد ولی نمیگم برام مهم نبود بود ولی اهمیت ندادم مگه اون بهم اهمیت داد که من بدم وقتی ماجرا رو برای کوک تعریف کردم گفت دخالت نمیکنه ولی هر تصمیمی بگیرم پشتمه و ازم حمایت میکنه منم درخواست طلاق دادم چون واقعا خسته شدم از دست مادر و دختر دایی ته و از همه بدتر اینکه ته هیچ وقت طرف منو نمیگرفت وقتی رفتیم دادگاه قاضی بدون دلیل گفت این جلسه حرفای طرفین رو گوش کردم جلسه بعد برای یک ماه بعد از اون روز به بعد چند بار ته اومد باهام حرف بزنه ولی آخرین بار بهش گفتم که نمیخوام ببینمش و هر بار میبینمش عصابم خورد میشه اونم با چشمای اشکی از پیشم رفت الان سه روز بیشتر تا دادگاه نمونده داشتم صبحونه میخوردم که صدای زنگ اومد بازم که گل فرستاده راستی اینم بگم که ته از اون روزی که خونه رو ترک کردم هر روز برام گل میفرسته دم در خب برم درو باز کنم وقتی درو باز کردم با چیزی که دیدم واقعا تعجب کردم مامان و دختر دایی ته اومده بودن! خواستم درو ببندم که مامانه ته گفت
م ته: خواهش میکنم ته التماست میکنم بزار بیام تو باهات حرف بزنم
ازتعجب داشتم شاخ در میاوردم: بفرمایید
رفتم نشستم رو مبل اوناعم رو به روم نشستن
م ته: ا.ت دخترم خواهش میکنم برگرد خونه ته بدون تو نمی تونه اون داغون شده تو این یه ماه
+وقتی باهام اون رفتارارو داشت باید فکر اینحاشم میکرد
دختر دایی ته: ا.ت خواهش میکنم من ته رو دوست داشتم به خاطر همین جوری رفتار میکردم که ته ازت بدش بیاد و ولت کنه تا من باهاش باشم ولی حالا که میبینم من اشتباه کردم خود خواه بودم
+خودمم دلم برای ته تنگ شده بود ولی نمیخواستم وا بدم میدونم ته دوباره مار خودشو میکنه: خب به من چه اتفاقا تو باید خوشحال باشی حالا به ته میرسی
بعد تموم شدن حرفم بلند شدم که دیدم دختر داییش جلوم زانو زد
دختر دایی ته: التماست میکنم من برای همیشه از سئول میرم دیگه نمیتونم ته رو اینطوری ببینم خواهش میکنم حد اقل یه بار بیا ببینش
+با حرفاشون واقعا نگران ته شده بودم: باشه الان حاضر میشم میام
م ته: ممنون دخترم... هق... هق.
ـــــــــــــــ (رسیدن به خونه مشترک)
رفتم خونه همه وسایل خونه ریخته و شکسته بودن اینجا چه خبره؟ مامان ته رفت طرف اتاق مشترک منو ته
م ته: تهیونگ پسرم بیا بیرون ببین کی اومده
_مامان همش تقصیر منه هق هق دلم... دلم برای ا.تم تنگ شده من بدون اون نمیتونم همش تقصیر منه
م ته: ن پسرم تقصی منه
_نه تقصیر منه(داد و بغض سگی)
+بعد صدای شکستن وسایل میومد
ویو ا.ت
یه ماهی از اون ماجرا میگذره اون روز وقتی از خونه زدم بیرون صدای تهیونگ از پشت سرم میومد که داشت با گریه صدام میزد ولی نمیگم برام مهم نبود بود ولی اهمیت ندادم مگه اون بهم اهمیت داد که من بدم وقتی ماجرا رو برای کوک تعریف کردم گفت دخالت نمیکنه ولی هر تصمیمی بگیرم پشتمه و ازم حمایت میکنه منم درخواست طلاق دادم چون واقعا خسته شدم از دست مادر و دختر دایی ته و از همه بدتر اینکه ته هیچ وقت طرف منو نمیگرفت وقتی رفتیم دادگاه قاضی بدون دلیل گفت این جلسه حرفای طرفین رو گوش کردم جلسه بعد برای یک ماه بعد از اون روز به بعد چند بار ته اومد باهام حرف بزنه ولی آخرین بار بهش گفتم که نمیخوام ببینمش و هر بار میبینمش عصابم خورد میشه اونم با چشمای اشکی از پیشم رفت الان سه روز بیشتر تا دادگاه نمونده داشتم صبحونه میخوردم که صدای زنگ اومد بازم که گل فرستاده راستی اینم بگم که ته از اون روزی که خونه رو ترک کردم هر روز برام گل میفرسته دم در خب برم درو باز کنم وقتی درو باز کردم با چیزی که دیدم واقعا تعجب کردم مامان و دختر دایی ته اومده بودن! خواستم درو ببندم که مامانه ته گفت
م ته: خواهش میکنم ته التماست میکنم بزار بیام تو باهات حرف بزنم
ازتعجب داشتم شاخ در میاوردم: بفرمایید
رفتم نشستم رو مبل اوناعم رو به روم نشستن
م ته: ا.ت دخترم خواهش میکنم برگرد خونه ته بدون تو نمی تونه اون داغون شده تو این یه ماه
+وقتی باهام اون رفتارارو داشت باید فکر اینحاشم میکرد
دختر دایی ته: ا.ت خواهش میکنم من ته رو دوست داشتم به خاطر همین جوری رفتار میکردم که ته ازت بدش بیاد و ولت کنه تا من باهاش باشم ولی حالا که میبینم من اشتباه کردم خود خواه بودم
+خودمم دلم برای ته تنگ شده بود ولی نمیخواستم وا بدم میدونم ته دوباره مار خودشو میکنه: خب به من چه اتفاقا تو باید خوشحال باشی حالا به ته میرسی
بعد تموم شدن حرفم بلند شدم که دیدم دختر داییش جلوم زانو زد
دختر دایی ته: التماست میکنم من برای همیشه از سئول میرم دیگه نمیتونم ته رو اینطوری ببینم خواهش میکنم حد اقل یه بار بیا ببینش
+با حرفاشون واقعا نگران ته شده بودم: باشه الان حاضر میشم میام
م ته: ممنون دخترم... هق... هق.
ـــــــــــــــ (رسیدن به خونه مشترک)
رفتم خونه همه وسایل خونه ریخته و شکسته بودن اینجا چه خبره؟ مامان ته رفت طرف اتاق مشترک منو ته
م ته: تهیونگ پسرم بیا بیرون ببین کی اومده
_مامان همش تقصیر منه هق هق دلم... دلم برای ا.تم تنگ شده من بدون اون نمیتونم همش تقصیر منه
م ته: ن پسرم تقصی منه
_نه تقصیر منه(داد و بغض سگی)
+بعد صدای شکستن وسایل میومد
۸۱.۹k
۱۲ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.