وقتی سیلی میزنتت
#وقتی_سیلی_میزنتت
~~~~~~~~~~~~
_ا.ت راست میگفت چرا اینجا وایستاده فقط جو میده هیچکاری برا بهتر شدن خودش نمیکنه رفتم طرفش پیراهنش رو بالا زدم دیدم حتی پوستش خیسم نشده چه برسه به سوختن دنبال ا. ت از خونه مامانم زدم بیرون ولی ا.ت زودتر از من سوار ماشین شد و رفت دنبالش دویدم ولی بهش نرسیدم یه تاکسی گرفتم رفتم خونه ولی ا.ت خونه نبود نگرانش شدم بهش زنگ زدم ولی جواب نمیداد نگرانش شده بودم به همه دوستاش زنگ زدم ولی انگار نه انگار رو مبل نشسته بودم منتظر ا.ت بودم ساعت از دو گذشته بود که اومد خونه رفتم سمتش ولی بدون توجه بهم از کنارم رد شد و رفت طبقه بالا رفت داخل اتاق و بدون عوض کردن لباساش گرفت خوابید رفتم بغلش خوابیدم از این بی توجهی بیشتر از هر چیزی ناراحت میشدم کاش باهام دعوا میکرد کاش اصلا میزد تو گوشم ولی اینطوری سکوت نمیکرد سکوتش عذابم میداد
ــــــــــ(پرش زمانی فردا صبح)
_از خواب بیدار شدم ا.ت هنوز خواب بود بلند شدم یه صبحونه درست و حسابی درست کردم تا بلکه از دلش در بیارم رفتم اتاق هنپز خواب بود معلومه خیلی ناراحته چون هر وقت ناراحت باشه زیاد میخوابه رفتم بیرون براش یه دسته گل و یه عروسک خرگوش خریدم و به خونه رفتم
+دیشب واقعا به غرورم برخورد از ته چنین توقعی نداشتم تا دو شب با ماشین تو کوچه خیابون بی هدف رانندگی میکردم تصمیم گرفتم برم خونه ولی با ته صحبت نکنم تا بیشتر دعوامون نشه رسیدم خونه بی توجه خوابیدم صب که بیدار شدم تهیونگ خونه نبود یه دوش گرفتم و لباس پوشیدن حاضر شدم برم بیرون که چشمم به میز صبحونه خورد حتما کار تهیونگ میخواد از دلم در بیاره نشستم شروع کردم به صبحونه خوردن که اومد خونه
_ا.ت نشسته بود پشت میز صبخونه میخورد تا رفتم سمتش بلند شد تا از خونه بره بیرون که دستشو گرفتم
_کجا میری عزیزم؟
+هه عزیزم! برو پیش همون دختر داییت بیچاره سوخته هر چی باشه از من که برات با ارزش تره
_چی میگی ا.ت من دیروز خیلی عصبی بودم بعد مامانمم با حرفاش اعصابمو بیشتر خورد کرد دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم ببخشید دیگه
+ولم کن کوک منتظرمه باید برم
_یعنی چی؟
+باید یکم از هم دور باشیم تا شاید یاد بگیری عصبانیتت رو کنترل کنی رو من تو جمع خالی نکنی غرورمو خورد نکنی خدافظ
_ا.ت اذیتم نکن میدونی بدون تو نمیتونم پس خواهش میکنم
+بیشتر از این پا پیچم نشو اگه عصبانیم کنی شاید نتو نم خودمو کنترل کنم رفتم پیش وکیل و تا روز دادگاه دیگه ندیدمت
_داشتم دیوونه میشدم به اندازه کافی عذاب وجدان داشتم که به حرفش گوش نکردم و این دیگه واقعا درکش برام سخت بود
~~~~~~~~~~~~
_ا.ت راست میگفت چرا اینجا وایستاده فقط جو میده هیچکاری برا بهتر شدن خودش نمیکنه رفتم طرفش پیراهنش رو بالا زدم دیدم حتی پوستش خیسم نشده چه برسه به سوختن دنبال ا. ت از خونه مامانم زدم بیرون ولی ا.ت زودتر از من سوار ماشین شد و رفت دنبالش دویدم ولی بهش نرسیدم یه تاکسی گرفتم رفتم خونه ولی ا.ت خونه نبود نگرانش شدم بهش زنگ زدم ولی جواب نمیداد نگرانش شده بودم به همه دوستاش زنگ زدم ولی انگار نه انگار رو مبل نشسته بودم منتظر ا.ت بودم ساعت از دو گذشته بود که اومد خونه رفتم سمتش ولی بدون توجه بهم از کنارم رد شد و رفت طبقه بالا رفت داخل اتاق و بدون عوض کردن لباساش گرفت خوابید رفتم بغلش خوابیدم از این بی توجهی بیشتر از هر چیزی ناراحت میشدم کاش باهام دعوا میکرد کاش اصلا میزد تو گوشم ولی اینطوری سکوت نمیکرد سکوتش عذابم میداد
ــــــــــ(پرش زمانی فردا صبح)
_از خواب بیدار شدم ا.ت هنوز خواب بود بلند شدم یه صبحونه درست و حسابی درست کردم تا بلکه از دلش در بیارم رفتم اتاق هنپز خواب بود معلومه خیلی ناراحته چون هر وقت ناراحت باشه زیاد میخوابه رفتم بیرون براش یه دسته گل و یه عروسک خرگوش خریدم و به خونه رفتم
+دیشب واقعا به غرورم برخورد از ته چنین توقعی نداشتم تا دو شب با ماشین تو کوچه خیابون بی هدف رانندگی میکردم تصمیم گرفتم برم خونه ولی با ته صحبت نکنم تا بیشتر دعوامون نشه رسیدم خونه بی توجه خوابیدم صب که بیدار شدم تهیونگ خونه نبود یه دوش گرفتم و لباس پوشیدن حاضر شدم برم بیرون که چشمم به میز صبحونه خورد حتما کار تهیونگ میخواد از دلم در بیاره نشستم شروع کردم به صبحونه خوردن که اومد خونه
_ا.ت نشسته بود پشت میز صبخونه میخورد تا رفتم سمتش بلند شد تا از خونه بره بیرون که دستشو گرفتم
_کجا میری عزیزم؟
+هه عزیزم! برو پیش همون دختر داییت بیچاره سوخته هر چی باشه از من که برات با ارزش تره
_چی میگی ا.ت من دیروز خیلی عصبی بودم بعد مامانمم با حرفاش اعصابمو بیشتر خورد کرد دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم ببخشید دیگه
+ولم کن کوک منتظرمه باید برم
_یعنی چی؟
+باید یکم از هم دور باشیم تا شاید یاد بگیری عصبانیتت رو کنترل کنی رو من تو جمع خالی نکنی غرورمو خورد نکنی خدافظ
_ا.ت اذیتم نکن میدونی بدون تو نمیتونم پس خواهش میکنم
+بیشتر از این پا پیچم نشو اگه عصبانیم کنی شاید نتو نم خودمو کنترل کنم رفتم پیش وکیل و تا روز دادگاه دیگه ندیدمت
_داشتم دیوونه میشدم به اندازه کافی عذاب وجدان داشتم که به حرفش گوش نکردم و این دیگه واقعا درکش برام سخت بود
۴۰.۷k
۱۲ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.