خیابان عشق / love street / پارت 20
#خیابان_عشق / #love_street / #پارت_20
•┈┈┈┈°.𔘓.°┈┈┈┈•
وقتی خواستیم از ماشین پیاده بشیم گفتم:
لطفا به تهیونگ هیچی نگو ، نمیخوام فکر کنه بخاطر مریضیش دلم براش میسوزه.
جونگکوک: هر طور راحتی
دستش انداخت و در باز کرد.
وسایل تهیونگ جمع کردیم و قرار شد شب من پیشش بمونم.
رسیدیم بیمارستان و منم رفتم اتاق تهیونگ.
تهیونگ: لازم نبود بیای میدادی جونگکوک وسایل میآورد
میرا: میخواستم شخصا پیشت بمونم.
تهیونگ: خب میذاشتی جیمین بمونه ، تو و جونگکوک بهتره مزاحمتون نشم.
میرا: انقدر خودتو لوس نکن دیگه😐
تهیونگ: باشههه..
میخواست بخوابه ک گفت
تهیونگ: میدونی چرا این اتاق رو خیلی دوست دارم؟
میرا: چرا؟
تهیونگ: چون .. چون میتونم ستاره هارو ببینم
تهیونگ: کار من دیگه تمومه.خودتم خوب میدونی
میرا: اینجوری نگو دیگه..
تهیونگ: من حقیقت تلخ رو پذیرفتم میرا لازم نیست نقش بازی کنی.
میرا: ..
تهیونگ: تو واقعا جونگکوک دوست داری؟
میرا: معلومه که نه.. اون یه اشتباه بود.. من عجولانه تصمیم گرفتم
تهیونگ: کمپانی منو بیرون میخواد بندازه و میخواد از شرم خلاص شه
کسی مثل من با این مریضی جاش تو بی تی اس نیست
میرا: یعنی چی؟ تا یچیزی شد میخوان بندازنت بیرون؟ این دیگه چه کمپانی؟
تهیونگ: طرفدار هام هنوز نمیدونن..ولی اگه بفهمن خیلی ناراحت میشن.. من خیلی ناراحتم
میرا: میدونم اونا واقعا دوست دارن
دستم گذاشتم روی دست سرم خوردش .
تهیونگ: من نمیتونم این رو تحمل کنم دیگه
این حسی که فرصت کمی دارم.. بدجوری حالمو بد میکنه.
میرا: تو حالت خوب میشه دیگه از این حرفا نزن!وگرنه .. میزنمت!انقدر فاز منفی نده ۴۰ درصد احتمال موفقیت وجود داره
تهیونگ: آخرش که میمیرم. حتی اگه الان از شرش خلاص شم دوباره میاد!فقط با این کارا چند سال رو میشه خرید
میرا: اینجوری نگو من کمکت میکنم
تهیونگ: تو حتی منو دوست نداری!
دیگ نمیتونستم جلوی اشک هامو بگیرم و لبم رو لبش گذاشتم .
گرمی لبش زیاد بود و میتونستم بفهمم که واقعا دوسم داره.
ازش جدا شدم
تهیونگ: ...
میرا: اونجوری نگام نکن این اولین بوسم بود
تهیونگ: اولین بوست دادی به من؟چرا؟
میرا: چون دوستت دارم
تهیونگ: مطمنی میخوای با کسی مثل من باشی؟نمیخوام بهت صدمه بزنم
میرا: خودم انتخاب کردم پس برام مهم نیست حتی اگه بهت بمب وصل باشه دلم میخواد بغلت کنم و تا آخرش باهات باشم.
تهیونگ: دیوونه
***
ویو جونگکوک*
سیگارم روشن کردم و شروع کردم به کشیدن.
نمیتونستم یه لحظه هم صورت میرا رو از جلو چشمم کنار ببرم.
خاطراتی که باهم داریم .. لعنتی
تهیونگ .. چرا؟ چرا اونو دوست داره؟
گوشیم شروع کرد به زنگ خوردن ؛ رئیس آن بود.
رئیس آن: خبرا رو شنیدی؟
جونگکوک: آره چطور؟
رییس: خب پس .. حالش چطوره؟
جونگکوک: تهیونگ خوبه
رئیس: نمیتونم شخصا بیام ولی بهترین دکتر هارو براش بگیر نباید ریسک کنیم
جونگکوک: باشه حواسم هست.
_________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #ا.ت #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
•┈┈┈┈°.𔘓.°┈┈┈┈•
وقتی خواستیم از ماشین پیاده بشیم گفتم:
لطفا به تهیونگ هیچی نگو ، نمیخوام فکر کنه بخاطر مریضیش دلم براش میسوزه.
جونگکوک: هر طور راحتی
دستش انداخت و در باز کرد.
وسایل تهیونگ جمع کردیم و قرار شد شب من پیشش بمونم.
رسیدیم بیمارستان و منم رفتم اتاق تهیونگ.
تهیونگ: لازم نبود بیای میدادی جونگکوک وسایل میآورد
میرا: میخواستم شخصا پیشت بمونم.
تهیونگ: خب میذاشتی جیمین بمونه ، تو و جونگکوک بهتره مزاحمتون نشم.
میرا: انقدر خودتو لوس نکن دیگه😐
تهیونگ: باشههه..
میخواست بخوابه ک گفت
تهیونگ: میدونی چرا این اتاق رو خیلی دوست دارم؟
میرا: چرا؟
تهیونگ: چون .. چون میتونم ستاره هارو ببینم
تهیونگ: کار من دیگه تمومه.خودتم خوب میدونی
میرا: اینجوری نگو دیگه..
تهیونگ: من حقیقت تلخ رو پذیرفتم میرا لازم نیست نقش بازی کنی.
میرا: ..
تهیونگ: تو واقعا جونگکوک دوست داری؟
میرا: معلومه که نه.. اون یه اشتباه بود.. من عجولانه تصمیم گرفتم
تهیونگ: کمپانی منو بیرون میخواد بندازه و میخواد از شرم خلاص شه
کسی مثل من با این مریضی جاش تو بی تی اس نیست
میرا: یعنی چی؟ تا یچیزی شد میخوان بندازنت بیرون؟ این دیگه چه کمپانی؟
تهیونگ: طرفدار هام هنوز نمیدونن..ولی اگه بفهمن خیلی ناراحت میشن.. من خیلی ناراحتم
میرا: میدونم اونا واقعا دوست دارن
دستم گذاشتم روی دست سرم خوردش .
تهیونگ: من نمیتونم این رو تحمل کنم دیگه
این حسی که فرصت کمی دارم.. بدجوری حالمو بد میکنه.
میرا: تو حالت خوب میشه دیگه از این حرفا نزن!وگرنه .. میزنمت!انقدر فاز منفی نده ۴۰ درصد احتمال موفقیت وجود داره
تهیونگ: آخرش که میمیرم. حتی اگه الان از شرش خلاص شم دوباره میاد!فقط با این کارا چند سال رو میشه خرید
میرا: اینجوری نگو من کمکت میکنم
تهیونگ: تو حتی منو دوست نداری!
دیگ نمیتونستم جلوی اشک هامو بگیرم و لبم رو لبش گذاشتم .
گرمی لبش زیاد بود و میتونستم بفهمم که واقعا دوسم داره.
ازش جدا شدم
تهیونگ: ...
میرا: اونجوری نگام نکن این اولین بوسم بود
تهیونگ: اولین بوست دادی به من؟چرا؟
میرا: چون دوستت دارم
تهیونگ: مطمنی میخوای با کسی مثل من باشی؟نمیخوام بهت صدمه بزنم
میرا: خودم انتخاب کردم پس برام مهم نیست حتی اگه بهت بمب وصل باشه دلم میخواد بغلت کنم و تا آخرش باهات باشم.
تهیونگ: دیوونه
***
ویو جونگکوک*
سیگارم روشن کردم و شروع کردم به کشیدن.
نمیتونستم یه لحظه هم صورت میرا رو از جلو چشمم کنار ببرم.
خاطراتی که باهم داریم .. لعنتی
تهیونگ .. چرا؟ چرا اونو دوست داره؟
گوشیم شروع کرد به زنگ خوردن ؛ رئیس آن بود.
رئیس آن: خبرا رو شنیدی؟
جونگکوک: آره چطور؟
رییس: خب پس .. حالش چطوره؟
جونگکوک: تهیونگ خوبه
رئیس: نمیتونم شخصا بیام ولی بهترین دکتر هارو براش بگیر نباید ریسک کنیم
جونگکوک: باشه حواسم هست.
_________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #ا.ت #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
۱۲.۳k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.