خیابان عشق / love street / پارت 22
#خیابان_عشق / #love_street / #پارت_22
•┈┈┈┈°.𔘓.°┈┈┈┈•
جونگکوک : خب بزن به بدن
نامجون: ( هورت کشیدن) اوممم
جونگکوک: بنظرم که باید خوب شده باشه
نامجون: خوشمزه شده
غذامون رو خوردیم و قرار شد من برای ظبط یسری ویدیو و عکس برم.
***
ویو تهیونگ*
داشتم از رو تخت بیمارستانم به بیرون نگاه میکردم. همیشه میدونستم آخرش اینجوری میشه
ولی..
ویو ۳ سال قبل:
اونموقع داشتیم هممون سخت تلاش میکردیم تا شناخته بشیم.
درواقع وقتی معروف شدیم .. هیت های زیادی گرفتیم و باعث شد من افسردگی بگیرم.
اونموقع تنها فکری که داشتم پایان دادن به زندگیم بود...
همیشه فکر و ذکرم همین بود!
زندگی برام معنایی نداشت!.. اصلا مهم نبود
جونگکوک: تهیونگا انقدر افسرده نباش دیگه ما بالاخره معروف میشیم
تهیونگ: من.. دیگه نمیتونم هیونگ
جونگکوک: نگرانش نباش باشه؟مطمنم یروزی همه این هیت ها تبدیل به دلیل ادامه دادنمون میشه.
زندگی اونموقع برام بی معنی بود و صرفا برای سرگرمی بود
ولی چرا الان انقدر حریص شدم؟
میخوام.. میخوامش اون زندگی خوبی که میتونستم کنار میرا داشته باشم رو میخوام بدجور
دلم نمیخواد رو تخت بیمارستان بمیرم و آخرشم به آرزوم نرسم.
باید.. باید یه راهی باشه .
من بیشتر از این نمیکشم خدایا .. اگه اون بالایی .. لطفا فقط یه زندگی عادی با میرا بهم بده!
همین..!
نفهمیدم کی میرا کنارم نشسته بود
میرا: تو فکری
تهیونگ: اوم.. داشتم فکر میکردم چی میشد یه زندگی عادی داشتم.. با تو
میرا: آها.. خب میتونم بهت بگم هنوزم دیر نیست، دکترا گفتن میتونی درمان رو شروع کنی
تهیونگ: که چی بشه
میرا: یعنی چی که چی بشه؟؟باید درمانت شروع کنی فهمیدی؟ ( با داد و عصبانیت)
تهیونگ: آخرش میمیرم
میرا: ساکت شو! تو نمیمیری! من امید دارم
تهیونگ: چرا انقدر برات مهمه
میرا: خواهش میکنم انجامش بده
تهیونگ: ت...تو داری گریه میکنی؟
میرا: من نمیخوام دوباره آسیب ببینی یا از دستت بدم تهیونگا( با گریه*) میترسم
بغلش کردم و دم گوشش زمزمه کردم: تو منو از دست نمیدی
_________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #ا.ت #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
•┈┈┈┈°.𔘓.°┈┈┈┈•
جونگکوک : خب بزن به بدن
نامجون: ( هورت کشیدن) اوممم
جونگکوک: بنظرم که باید خوب شده باشه
نامجون: خوشمزه شده
غذامون رو خوردیم و قرار شد من برای ظبط یسری ویدیو و عکس برم.
***
ویو تهیونگ*
داشتم از رو تخت بیمارستانم به بیرون نگاه میکردم. همیشه میدونستم آخرش اینجوری میشه
ولی..
ویو ۳ سال قبل:
اونموقع داشتیم هممون سخت تلاش میکردیم تا شناخته بشیم.
درواقع وقتی معروف شدیم .. هیت های زیادی گرفتیم و باعث شد من افسردگی بگیرم.
اونموقع تنها فکری که داشتم پایان دادن به زندگیم بود...
همیشه فکر و ذکرم همین بود!
زندگی برام معنایی نداشت!.. اصلا مهم نبود
جونگکوک: تهیونگا انقدر افسرده نباش دیگه ما بالاخره معروف میشیم
تهیونگ: من.. دیگه نمیتونم هیونگ
جونگکوک: نگرانش نباش باشه؟مطمنم یروزی همه این هیت ها تبدیل به دلیل ادامه دادنمون میشه.
زندگی اونموقع برام بی معنی بود و صرفا برای سرگرمی بود
ولی چرا الان انقدر حریص شدم؟
میخوام.. میخوامش اون زندگی خوبی که میتونستم کنار میرا داشته باشم رو میخوام بدجور
دلم نمیخواد رو تخت بیمارستان بمیرم و آخرشم به آرزوم نرسم.
باید.. باید یه راهی باشه .
من بیشتر از این نمیکشم خدایا .. اگه اون بالایی .. لطفا فقط یه زندگی عادی با میرا بهم بده!
همین..!
نفهمیدم کی میرا کنارم نشسته بود
میرا: تو فکری
تهیونگ: اوم.. داشتم فکر میکردم چی میشد یه زندگی عادی داشتم.. با تو
میرا: آها.. خب میتونم بهت بگم هنوزم دیر نیست، دکترا گفتن میتونی درمان رو شروع کنی
تهیونگ: که چی بشه
میرا: یعنی چی که چی بشه؟؟باید درمانت شروع کنی فهمیدی؟ ( با داد و عصبانیت)
تهیونگ: آخرش میمیرم
میرا: ساکت شو! تو نمیمیری! من امید دارم
تهیونگ: چرا انقدر برات مهمه
میرا: خواهش میکنم انجامش بده
تهیونگ: ت...تو داری گریه میکنی؟
میرا: من نمیخوام دوباره آسیب ببینی یا از دستت بدم تهیونگا( با گریه*) میترسم
بغلش کردم و دم گوشش زمزمه کردم: تو منو از دست نمیدی
_________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #ا.ت #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
۹.۷k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.