خیابان عشق / love street / پارت 21
#خیابان_عشق / #love_street / #پارت_21
•┈┈┈┈°.𔘓.°┈┈┈┈•
سیگارم رو خاموش کردم و رفتم داخل. تلفنم زنگ خورد جین بود
جونگکوک: یوو پسر چخبرا
جین: هی تو چطوری. راستی تهیونگ چیزیش شده؟ اینجا خبرا کم و بیش میرسه
جونگکوک: نه بابا چیز خاصی نیست خودتو الکی نگران نکن باشه؟
* اگه الان بهش بگم داستان چیه انقدر کله شق بازی در میاره ک مطمنم هرجور شده برمیگرده*
جین: اوم باشه پس . اینجا یکم سخته زنگ زدن اینا در جریانی ک
جونگکوک: آره خب سربازیه دیگه
جین: آره. شرمنده من باید برم هروقت بتونم زنگ میزنم
کوک: راحت باش همه نا دلتنگتیم زود برگشت و سالم باش باشه؟
جین: باشه .. فعلا!
امروز باید اهنگ جدید رو کاور بکنیم .. بدون تهیونگ سخت میشه.
باید عقب بندازیم
ویو نامجون *
از بیرون برگشتم دیدم جونگکوک بطور خیلی بهم ریخته ای روی مبل نشسته.
با دیدن من یکم خوشحال تر شد.
جونگکوک: هیونگ بالاخره اومدی
نامجون: یخورده کارو طول کشید. تهیونگ جطور بود؟
کوک: قطعا نمیتونه واسه امروز بیاد..
نامجون: بد شد.. اشکال نداره میندازیمش عقب تمرین رو.
کوک:بالاخره که مجبور میشیم خبرا رو پخش کنیم..
نامجون: هوی هوی! خرگوش کوچولو اینا وظیفه منه که بهشون فکر کنم نه تو. الانم بجای اینکه انقدر گرفته باشی بیا یه غذا سفارش بدیم دارم میمیرم.
کوکی: باشه پس تو برو یه دوش بگیر من نودل درست میکنم
نامجون: ایول دستپخت کوکی!!
رفتم حموم و در رو بستم .
سخته .. تهیونگ اوضاعش خوب نیست و منم باید تیم رو قوی نگه دارم.
تهیونگا چرا اخه تو باید این اتفاق برات میوفتاد؟
حتی فکر اینکه یروز نباشه داره قلبم رو بدرد میاره.
همونطور که آب دوش از رو بدنم به پایین میرفت اشک هام هم باهاشون هم مسیر شدن .
ویو کوک*
نودل رو داشتم میپخت ام که گوشیم زنگ خورد میرا بود.
جونگکوک: بله؟
میرا: سلام .. جونگکوک میشه واسه فردا برای من چند دست لباس بیاری؟
جونگکوک: باشه فقط مشکلی نداره من برات بیارم؟
میرا: منظورت چیه
جونگکوک: بالاخره من یه پسرم گفتم شاید خوشت نیاد به لباسات دست بزنم.
میرا: ای بابا بیخیال من از همه بیشتر به تو اعتماد دارم
جونگکوک: باشه پس فعلا
میرا: راستی میخواستم باهات..
گوشی قطع کردم . دلم نمیخواد دیگ خودم درگیرش کنم .
نامجون: کی بود؟
جونگکوک: میرا بود
نامجون: فکر نمیکنی باهاش داری بد برخورد میکنی؟
جونگکوک: خیلی ببخشید بجای اینکه ازش تشکر کنم بخاطر شکستن قلبم دارم باهاش بد تا میکنم
نامجون: اون به تو اعتماد داره ، نذار این اعتماد بینتون کم بشه.
جونگکوک: اوممم غذا آماده شد هیونگ
نامجون: دارم میمیرم از گرسنگی
_________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #ا.ت #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
•┈┈┈┈°.𔘓.°┈┈┈┈•
سیگارم رو خاموش کردم و رفتم داخل. تلفنم زنگ خورد جین بود
جونگکوک: یوو پسر چخبرا
جین: هی تو چطوری. راستی تهیونگ چیزیش شده؟ اینجا خبرا کم و بیش میرسه
جونگکوک: نه بابا چیز خاصی نیست خودتو الکی نگران نکن باشه؟
* اگه الان بهش بگم داستان چیه انقدر کله شق بازی در میاره ک مطمنم هرجور شده برمیگرده*
جین: اوم باشه پس . اینجا یکم سخته زنگ زدن اینا در جریانی ک
جونگکوک: آره خب سربازیه دیگه
جین: آره. شرمنده من باید برم هروقت بتونم زنگ میزنم
کوک: راحت باش همه نا دلتنگتیم زود برگشت و سالم باش باشه؟
جین: باشه .. فعلا!
امروز باید اهنگ جدید رو کاور بکنیم .. بدون تهیونگ سخت میشه.
باید عقب بندازیم
ویو نامجون *
از بیرون برگشتم دیدم جونگکوک بطور خیلی بهم ریخته ای روی مبل نشسته.
با دیدن من یکم خوشحال تر شد.
جونگکوک: هیونگ بالاخره اومدی
نامجون: یخورده کارو طول کشید. تهیونگ جطور بود؟
کوک: قطعا نمیتونه واسه امروز بیاد..
نامجون: بد شد.. اشکال نداره میندازیمش عقب تمرین رو.
کوک:بالاخره که مجبور میشیم خبرا رو پخش کنیم..
نامجون: هوی هوی! خرگوش کوچولو اینا وظیفه منه که بهشون فکر کنم نه تو. الانم بجای اینکه انقدر گرفته باشی بیا یه غذا سفارش بدیم دارم میمیرم.
کوکی: باشه پس تو برو یه دوش بگیر من نودل درست میکنم
نامجون: ایول دستپخت کوکی!!
رفتم حموم و در رو بستم .
سخته .. تهیونگ اوضاعش خوب نیست و منم باید تیم رو قوی نگه دارم.
تهیونگا چرا اخه تو باید این اتفاق برات میوفتاد؟
حتی فکر اینکه یروز نباشه داره قلبم رو بدرد میاره.
همونطور که آب دوش از رو بدنم به پایین میرفت اشک هام هم باهاشون هم مسیر شدن .
ویو کوک*
نودل رو داشتم میپخت ام که گوشیم زنگ خورد میرا بود.
جونگکوک: بله؟
میرا: سلام .. جونگکوک میشه واسه فردا برای من چند دست لباس بیاری؟
جونگکوک: باشه فقط مشکلی نداره من برات بیارم؟
میرا: منظورت چیه
جونگکوک: بالاخره من یه پسرم گفتم شاید خوشت نیاد به لباسات دست بزنم.
میرا: ای بابا بیخیال من از همه بیشتر به تو اعتماد دارم
جونگکوک: باشه پس فعلا
میرا: راستی میخواستم باهات..
گوشی قطع کردم . دلم نمیخواد دیگ خودم درگیرش کنم .
نامجون: کی بود؟
جونگکوک: میرا بود
نامجون: فکر نمیکنی باهاش داری بد برخورد میکنی؟
جونگکوک: خیلی ببخشید بجای اینکه ازش تشکر کنم بخاطر شکستن قلبم دارم باهاش بد تا میکنم
نامجون: اون به تو اعتماد داره ، نذار این اعتماد بینتون کم بشه.
جونگکوک: اوممم غذا آماده شد هیونگ
نامجون: دارم میمیرم از گرسنگی
_________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #ا.ت #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
۱۲.۹k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.