حصار تنهایی من
#حصار_تنهایی_من
#پارت_۱۰۹
-تجریش.
- دوره؟
- آره.
یه ماشین دربست گرفتیم تا تجریش.از ماشین پیاده شدیم.همون جا وایسادیم، گفتم: چرا اینجا وایسادیم؟
- صبر کن، می فهمی.
سمت چپو نگاه می کرد.منم همون جا رو نگاه می کردم.بعد از چند دقیقه گفتم:به چی نگاه می کنی؟
- دو دقه دندونتو بذار رو جیگرت، می فهمی.
- تا کی باید اینجا باشیم؟
- صبر کن الان میاد.
- کی؟!
- کرم خاکی...آها اومد.
نگاه کردم دیدم یه مرسدس بنز مشکی داره میاد طرف ما.جلو پامون نگه داشت.
لیلا گفت: تو جلو بشین.
اینو گفت و رفت در عقبو باز کرد.منم جلو نشستم.ماشین حرکت کرد.به مرده نگاه کردم؛یه مرد حدوداي سی و هشت،سی و نه ساله، خوش تیپ.
به من نگاه کرد و به لیلا گفت:
- از همکاراي جدیده؟
لیلا: بله...با اف، بی آی هم در تماسه!
مرده زد زیر خنده. به من گفت: اسمت چیه دختر؟
لیلا سریع گفت: درنا.
- خب بذار خودش حرف بزنه!
لیلا: بیچاره لاله
چرخیدم و با چشاي گشاد نگاش کردم. لیلا لبخند زد و شمرده گفت: هیچی... عزیزم... میگه...اسمت...چیه؟
چشمامو گشاد تر کردم و خندیدم و برگشتم.
مرده گفت: چقدر گناه داره...حالا چه جوري مواداشو می فروشه؟
لیلا:فکر کردي من اینجا لولو سر خرمنم؟خوب اومدم جنساشو بفروشم.
- خوب چرا خودشو آوردي؟
لیلا پوفی کرد و گفت: آقا شما جنسو می خواي یا این دختره رو؟!
- جنس.
#پارت_۱۰۹
-تجریش.
- دوره؟
- آره.
یه ماشین دربست گرفتیم تا تجریش.از ماشین پیاده شدیم.همون جا وایسادیم، گفتم: چرا اینجا وایسادیم؟
- صبر کن، می فهمی.
سمت چپو نگاه می کرد.منم همون جا رو نگاه می کردم.بعد از چند دقیقه گفتم:به چی نگاه می کنی؟
- دو دقه دندونتو بذار رو جیگرت، می فهمی.
- تا کی باید اینجا باشیم؟
- صبر کن الان میاد.
- کی؟!
- کرم خاکی...آها اومد.
نگاه کردم دیدم یه مرسدس بنز مشکی داره میاد طرف ما.جلو پامون نگه داشت.
لیلا گفت: تو جلو بشین.
اینو گفت و رفت در عقبو باز کرد.منم جلو نشستم.ماشین حرکت کرد.به مرده نگاه کردم؛یه مرد حدوداي سی و هشت،سی و نه ساله، خوش تیپ.
به من نگاه کرد و به لیلا گفت:
- از همکاراي جدیده؟
لیلا: بله...با اف، بی آی هم در تماسه!
مرده زد زیر خنده. به من گفت: اسمت چیه دختر؟
لیلا سریع گفت: درنا.
- خب بذار خودش حرف بزنه!
لیلا: بیچاره لاله
چرخیدم و با چشاي گشاد نگاش کردم. لیلا لبخند زد و شمرده گفت: هیچی... عزیزم... میگه...اسمت...چیه؟
چشمامو گشاد تر کردم و خندیدم و برگشتم.
مرده گفت: چقدر گناه داره...حالا چه جوري مواداشو می فروشه؟
لیلا:فکر کردي من اینجا لولو سر خرمنم؟خوب اومدم جنساشو بفروشم.
- خوب چرا خودشو آوردي؟
لیلا پوفی کرد و گفت: آقا شما جنسو می خواي یا این دختره رو؟!
- جنس.
۴.۰k
۰۱ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.