پارت ۲۱
پارت ۲۱
من فقط کوکی توام
ویو کوک : نزدیک بود از خوشحالی بال دربیارم وای خدا گفت از من خوشش میاد وایسا ببینمجونگ کوک داری با خودت چیکار میکنی معلومه که ازت خوشش میاد چون تو خیلی جذابی ( خود درگیری داره بچه 😅)
+ : ارباب حالا شما بگو از من خوشتون میاد
÷ : من باید برم کار دارم
راوی : کوک بلند میشه که بره ولی ا/ت دستشو میگیره بلند میشه و دوباره میپرسه
+ : ارباب بگید دیگه
÷ : باشه ولی یه شرت داره
+ : چه شرتی
÷ : باید بهم بگی کوک
+ : باشه
بگید دیگه از من خوشتون میاد ارباب کوک
راوی : جونگ کوک وقتی کوک گفتن ا/ت رو میشنوه تhrریک میشه
ویو کوک :
وقتی کوک گفتنشو شنیدم واقعا تhrریک شدم انداختمش رو مبل و بهش نزدیک شدم میخواستم ببوسمش که یهو فرار کرد
راوی : ا/ت فرار میکنه و میره تو حیاط و کوک هم از اینکار ا/ت تو شوک بود و نمیدونست باید چیکار کنه
ویو کوک : کجا رفت ؟
وای من چیکار کنم بااین بچه مثبت که همش منو تhrریک میکنه
راوی : بعد کوک میره بیرون تا ا/ت رو پیدا کنه
ویو کوک : ای بابا کجا رفت ................... آهان پیدات کردم
راوی : بعد کوک بدو بدو میره سمت ا/ت که میبینه زیر درخت نشسته و داره گریه میکنه
÷ : بلاخره پیدات کردم ( با نفس نفس زدن )
ویو کوک : داشت گریه میکرد یعنی ناراحت شده
نه ! نمیدونم
÷ : ا/ت از دست من ناراحتی ؟
+ : نه ( با گریه )
÷ : پس چی انقدر ناراحتت کرده
+ : هیچی فقط دلم برای مادر وپدرم تنگ شده ( بازهم گریه ) .............................
بچه ها انقدر بنویسم کافیه ؟
یا بازم بیشترش کنم
من فقط کوکی توام
ویو کوک : نزدیک بود از خوشحالی بال دربیارم وای خدا گفت از من خوشش میاد وایسا ببینمجونگ کوک داری با خودت چیکار میکنی معلومه که ازت خوشش میاد چون تو خیلی جذابی ( خود درگیری داره بچه 😅)
+ : ارباب حالا شما بگو از من خوشتون میاد
÷ : من باید برم کار دارم
راوی : کوک بلند میشه که بره ولی ا/ت دستشو میگیره بلند میشه و دوباره میپرسه
+ : ارباب بگید دیگه
÷ : باشه ولی یه شرت داره
+ : چه شرتی
÷ : باید بهم بگی کوک
+ : باشه
بگید دیگه از من خوشتون میاد ارباب کوک
راوی : جونگ کوک وقتی کوک گفتن ا/ت رو میشنوه تhrریک میشه
ویو کوک :
وقتی کوک گفتنشو شنیدم واقعا تhrریک شدم انداختمش رو مبل و بهش نزدیک شدم میخواستم ببوسمش که یهو فرار کرد
راوی : ا/ت فرار میکنه و میره تو حیاط و کوک هم از اینکار ا/ت تو شوک بود و نمیدونست باید چیکار کنه
ویو کوک : کجا رفت ؟
وای من چیکار کنم بااین بچه مثبت که همش منو تhrریک میکنه
راوی : بعد کوک میره بیرون تا ا/ت رو پیدا کنه
ویو کوک : ای بابا کجا رفت ................... آهان پیدات کردم
راوی : بعد کوک بدو بدو میره سمت ا/ت که میبینه زیر درخت نشسته و داره گریه میکنه
÷ : بلاخره پیدات کردم ( با نفس نفس زدن )
ویو کوک : داشت گریه میکرد یعنی ناراحت شده
نه ! نمیدونم
÷ : ا/ت از دست من ناراحتی ؟
+ : نه ( با گریه )
÷ : پس چی انقدر ناراحتت کرده
+ : هیچی فقط دلم برای مادر وپدرم تنگ شده ( بازهم گریه ) .............................
بچه ها انقدر بنویسم کافیه ؟
یا بازم بیشترش کنم
۱۴.۷k
۲۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.