اشک حسرت پارت ۵۷
#اشک حسرت #پارت ۵۷
آسمان :
منتظر تماس سعید بودم که زنگ زد دلنگران جواب دادم
- سعید
سعید : علیک سلام
- سعید نگرانم بگو امشب چرا انقدر ناراحت بودی
سعید :چیزی نبود عزیزم بخاطر کارم بود یکم با دایی مشکل دارم
- واقعا
سعید : اره عزیزم واقعا
- بگو به جون آسمان
سعید : بار آخرت باشه منو قسم میدی
از لحنش بغض کردم
سعید : آسمان ...آسمان جواب بده قهر کردی
گوشی رو قطع کردم کی اشکم سرازیر شده بود
زنگ زد جوابشو ندادم مسیج فرستاد
سعید : از قسم خوردن بدم میاد اونم جون عزیزم جواب بده آسمان
لج کردم وجواب ندادم زنگ زد بازم جواب ندادم
مسیج فرستاد
سعید : باشه قهر کن شب بخیر
تا نیمه شب بیدار بودم خوابم نمی برد چون عصر خیلی خوابیده بودم از اتاق اومدم بیرون ورفتم یه لیوان دارو گیاهی درست کردم راحت بخوابم
- بد خواب شدی ؟
با ترس برگشتم آیدین بود
- ترسیدم
آیدین : میشه از این داروها به منم بدی
- شما به اندازه کافی خوردین
منظورم به مشروب خوردنش بود سعید وامید همیشه کم می خوردن ولی اون همیشه زیاده روی می کرد
برای اونم از داروی گیاهی ریختم تو فنجون وگذاشتم روی میز
آیدین : سعید به امید نگفته برای حرفایی که بهش زدم
- چه حرفی ؟
آیدین : اولش روم نشد به امید بگم به سعید گفتم بهش بگه
- میگم چی ؟
آیدین : برای خواستگاری فکر می کنی چرا اینجام از خانوادم جدا شدم ...آسمان خیلی دوست دارم از اون موقع که یه پسرهفده هجده ساله بودم
- چی میگی آیدین
آیدین : جرم کردم دوست داشتن گناهه
- تو خودتم می دونی من سعید رو دوست دارم
آیدین : اون چی اون دوست داره ؟
- این اصلا به تو ربطی نداره
آیدین : فکر می کنی سعید چرا داره برای دایی اش کار می کنه اون دختر دایی اش رو می خواد
- دروغ میگی اصلا حرفات مسخره است
آیدین : دروغ نمیگم
- سعید منو دوست داره ببین برام یادگاری خریده
آیدین : خیلی مسخره است
- چی مسخره است داری منو عصبی می کنی
آیدین : سعید خودش به من گفته تو رو دوست نداره
با خشم نگاهش کردم ورفتم اتاقم بدون اینکه به ساعت نگاه کنم شماره اش رو گرفتم ولی دریغ از اینکه جوابمو بده انقدر گریه کردم دم دمای صبح خواب رفتم
آسمان :
منتظر تماس سعید بودم که زنگ زد دلنگران جواب دادم
- سعید
سعید : علیک سلام
- سعید نگرانم بگو امشب چرا انقدر ناراحت بودی
سعید :چیزی نبود عزیزم بخاطر کارم بود یکم با دایی مشکل دارم
- واقعا
سعید : اره عزیزم واقعا
- بگو به جون آسمان
سعید : بار آخرت باشه منو قسم میدی
از لحنش بغض کردم
سعید : آسمان ...آسمان جواب بده قهر کردی
گوشی رو قطع کردم کی اشکم سرازیر شده بود
زنگ زد جوابشو ندادم مسیج فرستاد
سعید : از قسم خوردن بدم میاد اونم جون عزیزم جواب بده آسمان
لج کردم وجواب ندادم زنگ زد بازم جواب ندادم
مسیج فرستاد
سعید : باشه قهر کن شب بخیر
تا نیمه شب بیدار بودم خوابم نمی برد چون عصر خیلی خوابیده بودم از اتاق اومدم بیرون ورفتم یه لیوان دارو گیاهی درست کردم راحت بخوابم
- بد خواب شدی ؟
با ترس برگشتم آیدین بود
- ترسیدم
آیدین : میشه از این داروها به منم بدی
- شما به اندازه کافی خوردین
منظورم به مشروب خوردنش بود سعید وامید همیشه کم می خوردن ولی اون همیشه زیاده روی می کرد
برای اونم از داروی گیاهی ریختم تو فنجون وگذاشتم روی میز
آیدین : سعید به امید نگفته برای حرفایی که بهش زدم
- چه حرفی ؟
آیدین : اولش روم نشد به امید بگم به سعید گفتم بهش بگه
- میگم چی ؟
آیدین : برای خواستگاری فکر می کنی چرا اینجام از خانوادم جدا شدم ...آسمان خیلی دوست دارم از اون موقع که یه پسرهفده هجده ساله بودم
- چی میگی آیدین
آیدین : جرم کردم دوست داشتن گناهه
- تو خودتم می دونی من سعید رو دوست دارم
آیدین : اون چی اون دوست داره ؟
- این اصلا به تو ربطی نداره
آیدین : فکر می کنی سعید چرا داره برای دایی اش کار می کنه اون دختر دایی اش رو می خواد
- دروغ میگی اصلا حرفات مسخره است
آیدین : دروغ نمیگم
- سعید منو دوست داره ببین برام یادگاری خریده
آیدین : خیلی مسخره است
- چی مسخره است داری منو عصبی می کنی
آیدین : سعید خودش به من گفته تو رو دوست نداره
با خشم نگاهش کردم ورفتم اتاقم بدون اینکه به ساعت نگاه کنم شماره اش رو گرفتم ولی دریغ از اینکه جوابمو بده انقدر گریه کردم دم دمای صبح خواب رفتم
۱۶.۴k
۱۵ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.