شب دردناک
(شب دردناک )
پارت ۵۸
ات : پس پاشو آماده شیم زود باش داره شب میشه
شوهوآ که کمی ناراحت بود ات سمته کمد لباس رفت و مشغول گشتن در کمد بود
ات: پاشو دیگه دوش بگیر اگه نامزدت بخواد ترو ببوسه بعدش بوی عرق ازت بره زشت میشه
شوهوا خنده ای کرد و گفت ..... شوهوآ : دیونه همین اوله راهی که همو نمیبوسیم
ات خنده ای کرد و گفت ... ات: از کجا ندونیم راستی امشب اتاقت رو خوب درست کنم
شوهوآ از رو تخت بلند شد و با عصبایت سمتش رفت ات زبونش رو سمتش در آورد و سمته در رفت
ات : هی من امشب گوشام رو میگرم راستی فردا صبح نه اینکه قرصدرد بهت بدم بلکه قرص گلو درد هم میدم از بس که امشب داد میزنی و ن*آله میکشی
با این حرفش شوهوآ کفش اش را در آورد و سمته ات رفت
ات هم با دویدن سمته سالن رفت شوهوآ که دمپایی به دست سمتش رفت ات با خندیدن سمته سالن میرفت پدرش که از اتاق اش بیرون میرفت دختره نگاهش را به پشت سرش دوخته بود که ناگهانی میخوره به پدرش و افتاد رو زمین
اقا/پ: دخترم چرا هواست نیست
ات از رو زمین زود بلند شد و خنده ای کرد شوهوآ کم مونده بود بهش بره ات از رو زمین بلند شد و سمته حیاط رفت شوهوآ به دنبالش رفت و همچنان خنده های هر دو در حیات میپیچید شوهوآ بلخره بهش رسید و تا میخواست با دمپایی اش بزنه تو سره ات اونم که با دستش یقه شوهوا را گرفته بود و دست هایش را مشت گرفته بود انگار با بکس کار میکرد همان دیقه هر دو افتادن رو زمین با صدایی که شنیدن هر دو مکس کردن
جونکوک: خجالت بکشید
ات و خواهر بزرگش که رو هم افتاده بودن با بالا نگاه کرد خانم و آقا جئون جونکوک و یوکی هیونگ نین همه شون به آن ها نگاه میکردن
شوهوآ زود بلند شد و با قدم های تندی و بدو سمته سالن رفت ات هم که برگ های خشک تو موهایش برد از رو زمین بلند شد و خنده ای کرد
ات : سلاممممممم آقا خانم جئون خوبید
خنده ظاهری رو لبش رو داشت ..... خانم/ج: دخترم رو موهات برگ های خشک گذاشته شده
ات زود رو موهایش دستی گذاشت و باز هم خنده ظاهری زد
ات : امممم این گیره موم هستش قشنگه نه تازه طراحیش کردم
جونکوک که دست به سینه ایستاد بود خنده ای کرد با خودش زمزمه کرد
جونکوک ... توت فرنگی دروغ گو
ات : سر پا نمیدونید بفرمایید
ات سمته سالن رفت و وارد سالن شد با صدا بلند داد زد
ات : اوماااااا مهمون هامون اومدن
خانم/پ: ای وای دخترم اومدم
خانم پارک سمته سالن اومد
خانم/پ: خوش اومدین بفرمایید .... دخترم شوهوآ بیا دیگه
همه مهمان ها سمته سالن رفتن از اونجایی که رسم اون ها این بود که دست گل و بسته شکلات را باید عروس بگیره از دست همسر آینده اش شوهوآ که آماده نشده بود و دست گل و شکلات ها در دست هیونگ نین مانده بودن
پارت ۵۸
ات : پس پاشو آماده شیم زود باش داره شب میشه
شوهوآ که کمی ناراحت بود ات سمته کمد لباس رفت و مشغول گشتن در کمد بود
ات: پاشو دیگه دوش بگیر اگه نامزدت بخواد ترو ببوسه بعدش بوی عرق ازت بره زشت میشه
شوهوا خنده ای کرد و گفت ..... شوهوآ : دیونه همین اوله راهی که همو نمیبوسیم
ات خنده ای کرد و گفت ... ات: از کجا ندونیم راستی امشب اتاقت رو خوب درست کنم
شوهوآ از رو تخت بلند شد و با عصبایت سمتش رفت ات زبونش رو سمتش در آورد و سمته در رفت
ات : هی من امشب گوشام رو میگرم راستی فردا صبح نه اینکه قرصدرد بهت بدم بلکه قرص گلو درد هم میدم از بس که امشب داد میزنی و ن*آله میکشی
با این حرفش شوهوآ کفش اش را در آورد و سمته ات رفت
ات هم با دویدن سمته سالن رفت شوهوآ که دمپایی به دست سمتش رفت ات با خندیدن سمته سالن میرفت پدرش که از اتاق اش بیرون میرفت دختره نگاهش را به پشت سرش دوخته بود که ناگهانی میخوره به پدرش و افتاد رو زمین
اقا/پ: دخترم چرا هواست نیست
ات از رو زمین زود بلند شد و خنده ای کرد شوهوآ کم مونده بود بهش بره ات از رو زمین بلند شد و سمته حیاط رفت شوهوآ به دنبالش رفت و همچنان خنده های هر دو در حیات میپیچید شوهوآ بلخره بهش رسید و تا میخواست با دمپایی اش بزنه تو سره ات اونم که با دستش یقه شوهوا را گرفته بود و دست هایش را مشت گرفته بود انگار با بکس کار میکرد همان دیقه هر دو افتادن رو زمین با صدایی که شنیدن هر دو مکس کردن
جونکوک: خجالت بکشید
ات و خواهر بزرگش که رو هم افتاده بودن با بالا نگاه کرد خانم و آقا جئون جونکوک و یوکی هیونگ نین همه شون به آن ها نگاه میکردن
شوهوآ زود بلند شد و با قدم های تندی و بدو سمته سالن رفت ات هم که برگ های خشک تو موهایش برد از رو زمین بلند شد و خنده ای کرد
ات : سلاممممممم آقا خانم جئون خوبید
خنده ظاهری رو لبش رو داشت ..... خانم/ج: دخترم رو موهات برگ های خشک گذاشته شده
ات زود رو موهایش دستی گذاشت و باز هم خنده ظاهری زد
ات : امممم این گیره موم هستش قشنگه نه تازه طراحیش کردم
جونکوک که دست به سینه ایستاد بود خنده ای کرد با خودش زمزمه کرد
جونکوک ... توت فرنگی دروغ گو
ات : سر پا نمیدونید بفرمایید
ات سمته سالن رفت و وارد سالن شد با صدا بلند داد زد
ات : اوماااااا مهمون هامون اومدن
خانم/پ: ای وای دخترم اومدم
خانم پارک سمته سالن اومد
خانم/پ: خوش اومدین بفرمایید .... دخترم شوهوآ بیا دیگه
همه مهمان ها سمته سالن رفتن از اونجایی که رسم اون ها این بود که دست گل و بسته شکلات را باید عروس بگیره از دست همسر آینده اش شوهوآ که آماده نشده بود و دست گل و شکلات ها در دست هیونگ نین مانده بودن
- ۱۹.۷k
- ۱۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط